وصاياى امام صادق(عليه السلام) به جندب عنوان بحثهاى اخلاقى استاد
مصباح يزدى است كه در سال جارى در دفتر نمايندگى مقام معظّم رهبرى در قم
مطرح مىنمايند. از اين پس، سعى خواهيم كرد در هر شماره، يكى از اين
سخنرانىها را به ساحت اهل معرفت تقديم داريم.
معرفت
تقرّب به خدا، گرايش فطرى انسان
يكى از گرايشهاى فطرى انسان، بلكه بالاترين و عميقترين گرايش فطرى او
رسيدن به كمالات معنوى و اوج گرفتن روحش در فضاى ملكوت است. انسان فطرتاً
گمشدهاى دارد كه در پى آن است، گويى مىخواهد در فضايى اوج بگيرد و بالا
رود; مانند پرندهاى كه در آن رها باشد و بخواهد بالا برود. انسان مىخواهد
به كمالات بيشترى دست پيدا كند، به مقامات عالىترى برسد و علم حضورى
ناآگاهانهاش به حصولى آگاهانه تبديل شود. به عبارت سادهتر، مىخواهد
معرفتش بيشتر شود و گمشدهاش را بيابد. گمشده انسان قرب به خداست. به همين
دليل، هميشه در طول تاريخ، اقوام گوناگون به دنبال راههايى براى رسيدن به
كمالات معنوى بودهاند. و نام آن را هم عرفان گذاشتهاند. اين گرايش
عرفانى در عمق فطرت انسان وجود دارد، اما بالاترين مرتبهاش نزد انبيا و
اولياى خدا،(عليهم السلام) به خصوص وجود مقدّس پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله) و پس از ايشان، ائمّه اطهار(عليهم السلام) است. هر كس از آنها بهتر
پيروى نمايد و به دستوراتشان بيشتر عمل كند، در يافتن اين گمشده موفقتر
است. اما راهها و مسلكهاى ديگر، هر كدام كمابيش انحرافات و اشتباهاتى
دارند كه گاهى به خطرهاى بزرگى هم منجر مىشود.
به هر حال، در نهاد ما گرايش عميقى به خدا، شناخت و قرب او وجود دارد كه
هر گاه شفاف شود و درست به آن توجه پيدا كنيم، متوجه مىشويم كه به دنبال
چه هستيم. اما هرگاه در پردههاى ابهام، لايههاى هوى و هوس و ابرهاى گرايش
به ماده مخفى باشد، به اشتباه تصور مىكنيم به دنبال خواستههاى مادى و
دنيوى مىگرديم. با توجه به اينكه اين نياز، فطرى است و با توجه به اينكه
اصولاً انسان براى همين كمال نهايى و قرب خداوند آفريده شده و نزول وحى،
كتب آسمانى و شرايع الهى هم براى زمينهسازى اين سير و حركت انسانى بوده،
همه انبيا(عليهم السلام)آمدهاند تا راه را براى اين تكامل معنوى انسان
هموار سازند.
امام راحل(رحمه الله) در اوج مسائل سياسى و اجتماعى مطرح در كشور و در
اوج جنگ، بيشتر اوقات، در سخنرانىهايشان به اين نكته اشاره مىكردند كه
درست است اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى آمده، انبيا(عليهم السلام)
آمدهاند تا احكام الهى را در جامعه پياده كنند و حكومت خدايى برقرار شود،
اما همه اينها مقدّمه است براى هدفى والاتر و آن معرفت خداست. اين نياز،
فطرى ماست و بايد دنبال آن باشيم تا به كمال نهايى نايل شويم. اسلام هم
براى رسيدن به همين هدف، مردم را دعوت مىكند. پيامبر و ائمّه اطهار(عليهم
السلام) به برخى از دوستان و ياران خود، كه لياقت و استعداد بيشترى
داشتند، اين مطلب را صريحاً متذكّر مىشدند.
عرفان حقيقى در پيروى از اهل بيت(عليهم السلام)
هر چه نفيستر و با ارزشتر باشد، دشمن بيشترى دارد. هر قدر كالايى
گرانبهاتر باشد، نوع تقلّبى و غيرواقعى آن بيشتر ساخته مىشود; مثلاً،
الماس چون سنگى قيمتى است، زياد سعى مىكنند تا سنگهاى ديگرى را مانند آن
درست كنند و به جاى الماس بفروشند. اين كارها به دليل كمياب بودن و ارزشمند
بودن كالاى اصلى است. عرفان و سير و سلوك واقعى راهى دشوار، ديرياب و سخت
دارد كه بايد با اخلاص كامل، استقامت و پشتكار آن را پيمود. گذشته از اين،
هر كس به قدر همّت و ظرفيت خودش مىتواند مراحلى از آن را بپيمايد. ممكن
است در ميان ميليونها انسان، تنها چند نفر انگشتشمار بتوانند به مراتب
عاليه آن دست پيدا كنند. به دليل محبوبيت اين كالا و پر مشترى بودنش،
زيادند افرادى كه نوع بدلى و تقلّبى آن را به ديگران عرضه مىكنند.
متأسفانه امروز بازار عرفانهاى تقلّبى در دنيا رواج زيادى دارد. و اين
خلاف انتظار نيست. در اين ميان، چه بايد بكنيم تا هم نياز فطريمان را اشباع
كنيم و هم دنبال سير خود در رسيدن به كمال نهايى باشيم؟
هيچ راه ديگرى براى رسيدن به اين مهم وجود ندارد، جز اينكه راه اهل
بيت(عليهم السلام) را بهتر بشناسيم و همه چيز را با آن محك بزنيم. هر
معرفتى را كه عرضه مىشود و هر دستورالعملى را كه ارائه مىگردد با معارف
آنان و دستوراتشان بسنجيم; اگر متناسب با آنها بود حقيقى است، وگرنه از
نوع غير واقعى آنهاست. با اين محك، مىتوانيم بفهميم كه در ميان روشهايى
كه براى سير و سلوك و تكامل انسان عرضه مىشود، كدام يك سالمتر و مفيدتر
است.
يكى از رواياتى كه در اين زمينه وجود دارد، وصيت امام صادق(عليه السلام)
به يكى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است كه مقامات والايى در
معنويات و معارف داشته است. در اين وصيت، كه ابتدا با چند جمله پر محتوا
هشدار دهنده شروع مىشود، ابتدا متذكر مىشوند كه كسانى كه در مسير صحيحى
قرار مىگيرند و مىخواهند راه درست خداشناسى را طى كنند، بايد توجّه داشته
باشند كه خطرات بسيارى در پيشرويشان هست. دليل طرح اين نكته از سوى امام
صادق(عليه السلام) در ابتداى اين روايت آن است كه درست است بحمداللّه،
خداوند ايمان به خود را در دل ما قرار داده و ما در ميان تمام اديانى كه او
نازل ساخته، كاملترين آنها را پذيرفتهايم; در ميان مذاهب منسوب به
اسلام هم مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را انتخاب نمودهايم و ظاهراً راه خود
را يافتهايم و هيچ مشكلى نداريم، اما يك نكته را بايد توجه كرد:
بزرگترين خطر تهديدكننده سالك
راحتطلبى و تنبلى هميشه در انسان وجود دارد. همين موجب مىشود انسان
وقتى به جايى مىرسد تصور كند ديگر مشكلى ندارد و كار تمام است، در حالى كه
اگر خوب بينديشد اين اوّلين مشكل است. هر قدر انسان در مسير بالاترى به
پيش مىرود، خطر سقوطش بيشتر است. به عنوان مثال، اگر كوه بزرگى را تصور
كنيد كه عدّهاى قصد دارند به قلّه آن صعود كنند، كسانى كه در دامن كوه سير
مىكنند، خطر چندانى تهديدشان نمىكند. آنها كه قدرى بالاترند، اگر
بلغزند، ممكن است فقط يكى دو متر سقوط كنند، ولى بالاخره جان سالم به در
مىبرند. اما آنها كه تا نزديكى قلّه بالا رفتهاند، اگر سقوط كنند، به
هيچ وجه نجات نخواهند يافت. ما نيز به همين ترتيب، درست است كه بسيارى از
مراحل كمال را طى كردهايم و راه درازى را پيمودهايم. و اگر ادامه دهيم به
مقصد مىرسيم، ولى اگر در بين راه سقوط كنيم، خطر هلاكتمان قطعى است.
شيطان دشمن بزرگ انسان است او سوگند خورده كه «فَبِعِزَّتِكَ
لاغْوِيَنَّهُم اَجْمَعينَ» (ص: 82); سوگند به عزّت و جلالت، همه انسانها
را گمراه خواهم ساخت. سعى و تلاش او بر اين است كه آدمىزاد را از مسير حق
منحرف كند. هر قدر انسان در راه صحيح بيشتر برود، شيطان پيشتر تلاش
مىكند تا او را منحرف سازد. شيطان با كسانى كه از ابتدا قدم در اين راه
نگذاشتهاند، كارى ندارد. آنها خودشان منحرف هستند; لازم نيست شيطان آنها
را منحرف كند. كسى كه يك قدم در راه صحيح بر مىدارد، شيطان متوجّه او
مىشود و سعى مىكند تا از همان ابتدا او را منحرف نمايد. اگر دو قدم به
پيش رفت، لاش شيطان مضاعف مىشود. هر قدر در اين راه جلوتر برود، شيطان سعى
بيشترى براى گمراهى او مىنمايد.
بنابراين، ما كه راه حق را شناختهايم و در بين اديان و مذاهب،
صحيحترين آنها را انتخاب كردهايم، شيطان دشمنى بيشترى با ما دارد و
نيروهايش را صرف مىكند تا منحرفمان سازد. پس بايد توجّه داشته باشيم كه
دچار لغزش نشويم و با شيطانِ كاملاً مبارزه كنيم. به هدايت خودمان هم نبايد
مغرور باشيم; زيرا از عاقبت كار خود خبر نداريم. بايد نسبت به آينده
بيمناك باشيم; چون شيطان تمام نيروهايش را براى گمراه ساختن ما صرف خواهد
كرد. اين اوّلين نكتهاى است كه در اين حديث بر آن تكيه شده است. البته چون
مخاطب امام صادق(عليه السلام) يكى از ياران خاص آن حضرت بوده، نيازى نبوده
به تفصيل اين مطالب را ذكر كنند; فرمودهاند: «يا عبداللّه لقد نَصبَ
ابليسُ حبائلهُ في الدارِ الغرورِ»; اى عبداللّه، شيطان در اين عالم فريب
كارى، دامهاى خود را گسترده است. «فما يقصدُ فيها الاّ اولياءنا»; از اين
كار هم هيچ مقصودى ندارد، جز آنكه دوستان ما را به دام بيندازد. به عبارت
ديگر، هدف اصلى شيطان به دام انداختن دوستان ماست.
ويژگىهاى دوستان اهل بيت(عليهم السلام)
الف. عظمت آخرت در نظرشان
سپس آن حضرت درباره دوستان خودشان توضيحاتى مىدهند تا معلوم شود آنها
كه مقصود شيطان هستند، چه كسانىاند. صفاتى را براى آن برمىشمارند. اوّلين
صفت آنها اين است كه «و لقد جلّت الاخرةُ في اعينهم حتّى ما يريدونَ بها
بدلاً»; آخرت در نظرشان باعظمت است تا آنجا كه حاضر نيستند آن را با چيزى
معاوضه كنند. اگر در جايى امر داير شود بين چيزى دنيايى و اخروى ـ در يك
طرف لذايذ دنيوى، مقامات دنيا، محبوبيت نزد خلق و مانند آن و در طرف ديگر،
چيزى از آخرت ـ آنچنان آخرت در نظرشان بزرگ است كه حاضر نيستند آن را با
هيچ چيز دنيا عوض كنند.
ب. پر نور بودن دل آنها
«آه، آه على قلوبِ حشيتْ نوراً»; چقدر دلهاى آنان پر از نور است.
اينكه ما چقدر با اين تعبيرات آشنا هستيم، بستگى دارد به اينكه چقدر با
معارف اهل بيت(عليهم السلام) انس داريم. باطن انسان ـ قلب و روح او ـ مانند
ظرفى است ـ صندوقچه يا مخزنى است ـ كه چيزهاى مختلفى در آن انباشته
مىشود. اين مخزن پر از نيروهاى متراكم است. همانطور كه در محسوسات.
مىتوان نيروهاى متراكمى را در جايى ذخيره كرد، در معنويات هم مىتوان چنين
كارى كرد. در قلب انسان، نيروهاى معنوى ذخيره مىشود. به عنوان مثال،
همانگونه كه در عالم محسوسات، نور بزرگترين و شناختهشدهترين مظهر
نيروست، در عالم معنويات هم نورانيتى معنوى وجود دارد كه در دل انسان جا
مىگيرد و انباشته مىگردد. اين نور، موهبتى خدايى است. هر انسان مىتواند
با كسب لياقتهايى، قلب خود را آماده كند تا دلش پر از نور گردد. نشانه دل
پر نور هم اين است كه توجّهى به دنيا و زرق و برق آن ندارد، به لذّتهاى
مادى دل نمىبندد، فقط توجّهش به مسائل معنوى و اخروى است. اما به عكس،
كسانى كه به زرق و برق دنيا چشم مىدوزند و دنبال هوسهاى مادىاند،
باطنشان ظلمانى است، چشمشان حقايق را نمىبيند و ارزش مسائل معنوى را درك
نمىكنند. در نتيجه، گول ظاهر فريبنده آن را مىخورند.
ج. اجتناب از دنياگرايى
«و انّما كانت الدُّنيا عند هم بمنزلةِ الشجاعِ الارقم»; دنيا نزد آنان
(دوستان اهل بيت(عليهم السلام)) همچون مارى بسيار خطرناك است كه منتظر
فريفتن آنهاست. برخى از مارها ـ كه بسيار خطرناك هم هستند ـ گاهى در صحراها
روى دم خود مىايستند تا ساير جانداران را فريب دهند. هر كه از دور آنها
را ببيند تصور مىكند شاخه خشك درختى است، اما وقتى به آنها نزديك مىشود،
به عنوان طعمه آن را مىبلعند. امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: دوستان
ما دنيا را به صورت مار فريبندهاى مىبينند كه در راهشان ايستاده و منتظر
است تا آنها را فريب دهد. هميشه اينگونه به دنيا نگاه مىكنند و مواظبند
تا فريب آن را نخورند: «العدوِّ الاعجم»; دنيا در نظر آنان همانند دشمنى
بىمنطق است كه حرف حساب نمىفهمد; هر گاه بر انسان تسلّط پيدا كند، به او
رحم نمىنمايد.
د. انس با خدا
«اَنسوا باللّهِ»; انس اينان با خداست، به خلاف دنيا پرستان كه اصلاً
نمىتوانند با خدا انس بگيرند و با هوسهاى مادى ارضا مىشوند; اصلاً
نمىتوانند مدّتى در جايى خلوت كنند و به باطن خود توجّه نمايند. اگر
بخواهند مدّتى در اتاقى تنها بمانند و دو ركعت نماز با حضور قلب بخوانند،
از ترس هلاكت، وحشت مىكنند و نمىتوانند تنها بمانند. گويى در زندان تاريك
كشندهاى گرفتار آمدهاند و مىخواهند جانشان را بگيرند. اما اولياى خدا
چنين نيستند; با اين چيزها انس نمىگيرند، منتظرند تا از بيگانهها كناره
بگيرند و با محبوب اصلى خود ارتباط برقرار كنند، منتظر رسيدن موقع نمازند،
منتظرند وقت نماز شب برسد تا در خلوت به عبادت بپردازند. از چنين چيزهايى
لذّت مىبرند. حضور در خلوت و راز و نياز با او بزرگترين لذت آنهاست.
«استوحشوا ممّا به استأنسَ المترَفونَ»; از چيزهايى كه مترفان و
خوشگذرانها با آن انس دارند، وحشت مىكنند. «اولئك اوليائى حقّاً»; اينان
همان دوستان واقعى من هستند; همانها كه شيطان به دنبالشان است و همّش را
صرف فريب دادن آنها مىكند. «و بهم تَكشفُ كلَّ فتنة و تَرفعُ كلَّ
بليّةِ»; اينها همان كسانىاند كه خداوند به واسطهشان هر فتنهاى را رفع
مىكند و هر بلايى را از جامعه برمىدارد.
منظور از «فتنه» در لسان قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) بيشتر فتنههاى
معنوى، اعتقادى و فكرى است. فتنههايى كه در ميان جامعه پيدا مىشود،
انحرافات فكرى و عقيدتى است كه به وسيله چين كسانى رفع مىشود.
حاصل استفاده از اين بخش از فرمايش امام صادق(عليه السلام) اين است كه
راه صحيح معرفت خدا و قرب به او در پرتو ولايت اهل بيت(عليهم السلام) پيدا
مىشود. اولين نشانه كسانى كه داراى ولايت اهل بيت(عليهم السلام) هستند،
بىاعتنايى به دنياست. البته اين با عمل نكردن به وظايف دنيوى تفاوت دارد.
فرق است بين دل بستن به دنيا با عمل كردن به وظايف دنيوى. دنيا محل انجام
وظايف است. انسان بايد ببيند هر لحظه چه وظيفهاى دارد; با تمام قوّت، آن
را انجام دهد، اما در عين حال، به دنيا فريفته نگردد. كسانى كه داراى ولايت
واقعى اهل بيت(عليهم السلام) باشند، از دوستان آنها به حساب مىآيند;
دنيا در نظرشان كوچك و آخرت در نظرشان بزرگ است و انسشان در عبادت خداست،
به خلاف دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) كه انس آنها با امور دنيوى و شيطانى
است. ادامه دارد.