ثانياً، پذيرش اطلاق براى اين روايت به طورى كه عصر غيبت و حاكميت دولتى را هم شامل شود كه فقيه عادل در رأس آن است، دشوار است. امام در مقام بيان عدم مشروعيت جهاد و مرزبانى در زمان حاكميت دولت جائر است و مردم تا حاكميت يافتن ائمه بايد از شركت در جهاد و مرزبانى بپرهيزند و حج به جا آورند. آيا حاكميت فقيه عادل در عصر غيبت كه به اذن امام معصوم تشكيل شده، نمىتواند مصداق حاكميت امام عادل در برابر امام جائر باشد حتى در عصر حضور هم اگر شخصى چون مالك اشتر به اذن امام معصوم حاكميت را بر عهده گيرد، مصداق حاكميت امام معصوم است، اما حاكميت با واسطه؟
ثالثاً، چرا نتوان سؤال پرسشگر را در باره «وجوب جهاد و رباط» دانست؟ چه دليلى دارد كه حكم رباط را مفروغٌ عنه بدانيم و بگوييم چون معلوم است كه رباط مستحب است، پس پرسش نمىتواند از مشروعيت باشد؟ به نظر مىرسد فارغ از ادله ديگر اين پرسش مىتواند پرسش از مشروعيت جهاد و رباط باشد و معناى پاسخ امام نيز اولويت حج از جهاد در زمان حاكميت حاكم جائر و حتى حاكميت فقيه عادل در عصر غيبت باشد.
3.اصلاً سؤال از جهاد ابتدايى نيست، بلكه سؤال از رباط و مرزبانى است، منتها گاهى مرزبانى ايجاب مىكند كه انسان اقدام به جهاد كند و پرسش از رباط و جهادى است كه لازمه رباط است و شاهد اين تفسير آن است كه مكان دشمن دقيقاً مشخص بوده و پرسش از مورد خاص است.
چون گمان مىرفت كه مرزبانى و قتال احتمالى در حضور امام و قصور يد او ممنوع است، از اين رو اين پرسش از ائمه فراوان به چشم مىخورد. از پاسخ امام هم كه مستقيماً پاسخ نداده، بر مىآيد كه امام مردم رابه انجام عملى فرا خوانده كه ثواب بيشترى داشته است و يارى سلطان جائر هم محسوب نمىشود؛ يعنى حج از مرابطه افضل است و لازمهاش عدم لزوم رباط است، نه عدم مشروعيت آن؛ لذا با روايات