دوستان ما در ادامه به سخنانى متمسك شده اند كه نه تنها كمترين كمكى به مدعايشان نمىكند بلكه در رد آن است.
راستى اگر لطم و امثال آن جايز بود، بهترين جا براى بيان آن همين فقرات بود. مثلا امام مىفرمود: رسول خدا به خاطر تو بر سر و صورتش زد، مادرت زهرا پيراهن چاك زد و به صورتش چنگ زد. پدرت امير المؤمنين با شنيدن خبر شهادتت سر به ديوار كوبيد و امثال آن...!
چرا اصرار داريد چيزى را كه وجود ندارد، ثابت كنيد؟ فقيه و فقه پژوه بايد در صدد شناخت همان چيزى باشد كه هست، نه در صدد درست كردن چيزى باشد كه وجود خارجىندارد. اگر جواز لطم واقعيت داشت، چرا بايد با ذربين دنبال آن بگرديد؟
تنها تعبير اين فقره از زيارت كه شايد به درد ناقدان محترم بخورد، جلمه «وَ لَطَمَتْ عَلَيْكَ الْحُورُ الْعِينُ»است. زيرا صراحتاً بيان مىكند كه حورالعين براى تو لطم كردند. سؤال اين است كه چرا حضرت زهرا(س) لطم نمىكند و حورى لطم مىكند؟ آيا حورى دلسوخته تر از ايشان بوده است؟ آيا اين بيانگر آن نيست كه لطم حورى غير از لطم انسان است و اساساً حكم آن ها غير از حكم انسان ها است و با عملى كه حورى انجام مىدهد، نمى توان به جواز يا ترك عملى در مورد ابناى بشر استدلال كرد. اين كه حقيقت حورى چيست و اعمال او چگونه است، نياز به تبيين دارد كه اينجا مجال آن نيست. زبان اين جملات زبان اشاره و استعاره و رمز است، مانند گريه زمين و آسمان. آيا مىتوانيم بر اساس عمل موجودى كه نه حقيقت او را مىشناسيم و نه با كيفيت شادى و غمش آشنا هستيم، حكم فقهى استنباط كنيم؟
با اين توضيحات روشن مىشود كه مقصود امام صادق (ع) در روايت سدير نيز بيان شدت اهوال روز عاشورا و نفى قبح و حرمت از اعمال فاطميات در آن روز سخت است و قصد تسرى به ساير ايام را نداشته است: