دراين مرحله آنچه زير سوءال رفت، تمام هويّت و موجوديت اصول بود. اخباريگرى نقدى گسترده را سامان داد و در نتيجه برفقه شيعه سيطره يافت.
بحثهاى فراوانى درباره نقد اخباريان صورت پذيرفته است؛ به همين دليل از ورود به اين مسير خود دارى مىورزيم، گرچه براين باوريم كه اين موضوع به تحليلى نو درمجالى ديگر نياز دارد. تنها يادآور مىشويم نقد بى پايه اخباريان ـ به رغم نتايج زيانبار ـ زمينه پيدايش رويكردى جديد را به اصول فراهم آورد. شبهات اخباريان دستمايه بحثهاى عالمانه قرار گرفت و اصولى نو را در بستر عقلا نيّت سامان بخشيد.
البته اگر اصوليان پيش از اخباريگرى، رَوَند وموقعيّت و چارچوب اصول را با نگاهى از بيرون، به ارزيابى و نقادى مىكشاندند، كار به اخباريگرى نمىكشيد؛ در آن صورت انديشه هاى اصولى مدام صيقل مىخورد و جايگاه و رسالت بايسته اش آشكار و آشكارتر مىگشت و در مسيرى صحيح تر راه مىپيمود.
فقدان نقد و نگاه ها از بيرون، راه را بر شبهاتى گشود كه اصل اصول را زير سوءال كشيد.گرچه آنچه نيز رخ نمود، سرانجامِ خوشى را رقم زد، امّا به قيمت هزينه سنگينِ سيطره اخباريگرى درچند قرن!
مرحله دوم: نقد تقليدى بودنِ بررسى و بهره گيرى از اصول؛
اين مرحله را وحيد بهبهانى آغازيد. اگر اخباريگرى حركتى در مقابل تمامت اصول سامان داد، وحيد به عنوان عالمى معتقد به اصول عدم تحقيقى بودن پرداختن به اصول، را در زمان خود به نقد كشيد. درحقيقت وحيد به دو جريانِ نقّادى دست زد؛ از يك طرف اخباريگرى را به نقد كشيد و از طرف ديگر اصول را كه تا آن زمان به صورت كمرنگ در