افرادي است که ضرورت اين موضوع را به خوبي دريافت و با تمام وجود، براي پيشرفت آن کوشيد.[1]
استاد فلسفه
براي بررسي نقش استاد شهيد مرتضي مطهري در فلسفه نوين اسلامي، بايد به وضع فلسفه در کشورهاي اسلامي و بهويژه ايران، پيش از فعاليتهاي علمي ايشان و پس از آن، نگاهي اجمالي بيفکنيم تا تفاوت حاصلشده و تأثير او در اين تحول، روشن گردد.
با تأسف بايد گفت، فلسفه در جوامع اسلامي، چنانکه بايد رشد نکرده بود و نزديک سه قرن پياپي، يعني از زمان ملاصدرا به بعد، حکمت اسلامي راه رکود ميپيمود. اکنون در پي آن نيستيم که عوامل اين تنزل فکري و علمي را توضيح دهيم؛ ولي به دليل اين واقعيت اسفبار، نيازهاي فلسفي معاصر پاسخ داده نميشد. از آغاز پيدايش فلسفه در ميان مسلمانان، باروري اين شاخه از دانش به دست مشاهير اسلامي صورت گرفت که از سرچشمههاي قرآن و عترت بهره گرفته بودند و مباحث اعتقادي، همواره به کمک اين براهين فلسفي تبيين، و اشکالات پاسخ داده ميشد. شهيد مطهري در برخي نوشتههاي خويش، به اين نکته اشاره کرده است که متکلمان مسلمان چه نقش مهمي در پيشبرد فلسفه اسلامي ايفا کردهاند. حق نيز همين است؛ زيرا مردمي که به باورهاي خويش اهميت ميدهند و ميدانند همه چيز در پرتو اعتقاد شکل ميگيرد، بايد ميکوشيدند فلسفه را در خدمت به بنيانهاي عقيدتي به کار گيرند. متأسفانه در قرون اخير، اين کار انجام نشد. با تشريففرمايي علامه طباطبايي(رحمه الله) به قم، ايشان به اين خلأ در حوزه علميه پي برد و با ژرفنگري و دورانديشي، وظيفه الهي خويش دانست