پس از يک دهه که امواج الحاد، ماديگرايي و تبليغات مارکسيستي اندکي فروکش کرد و شهيد مطهري و ديگران توانستند تا حدّي جلوي اين تخريبهاي فکري و فرهنگي را بگيرند، يک موج جديد پديدار شد. اين جريان خزنده، موجي ماديگرايانه، پوششدار و نفاقآميز بود که آن را موج التقاط ميگويند. يعني کساني آمدند و ادعا کردند ما هم اسلام را قبول داريم و هم مارکسيسم را. نمونه بارز اين افراد، مجاهدين خلق[1] هستند.
[1] در شهريور 1342 بعضي جوانان که عضو نهضت آزادي بودند و حتي برخي از آنان در قيام 15 خرداد همين سال به زندان رفته بودند، دور هم جمع شدند و با تحليل و جمعبندي علل ناکامي جريانهاي گذشته، به اين نتيجه رسيدند که فقدان يک سازمانٍ، تشکيلات قوي و ايدئولوژي مدون از مشکلات اساسي است.
حنيفنژاد، سعيد محسن و بديعزادگان که هر سه مهندس بودند معتقد به نقش مذهب در جامعه و حرکات مبارزاتي بودند، ولي فکر ميکردند تا اين مذهب به صورت ايدئولوژي راهنماي عمل متناسب با يک سازمان تشکيلات مخفي در نيايد، قادر به مبارزه اصولي و بهرهگيري به موقع از امکانات و نيروها نيست. بنابراين هسته اوليه با بهرهگيري از تفکرات افراد مبارز سياسي، شروع به تدوين ايدئولوژي مينمايند.
اينکه بشر ميتواند با استفاده از دستاوردهاي علمي، نزديک به راه انبيا حرکت کند از محصولات فکري بازرگان بود كه بر نيروي فکري اين سازمان تأثير زيادي نهاد.
در مقطعي از اين توجه به علم، به ويژه علوم اجتماعي، مجاهدين با مارکسيسم در ارتباط قرار گرفتند؛ زيرا آنان هم مدعي شناخت قوانين جامعه براساس علم بودند و هم داعيهدار مبارزات ضد امپرياليستي. در اين حال مجاهدين، مارکسيسم را علم انقلاب زمان تلقي کردند و به اين مرام گرايش يافتند. آنها ميپنداشتند ميتوانند براساس يک ديدگاه توحيدي از تعاليم مارکسيستي استفاده کنند؛ غافل از اينکه در اين سير تفکرات زيربنايي، التقاطهايي صورت ميگيرد.
مجاهدين در کنار کار مدرنسازي ايدئولوژي راهنماي عمل، براي يک حرکت مسلحانه و جنگ چريکي شهري، نيروهاي مستعد خود را آماده ساختند. بخشي از نيروهاي سازمان در اردوگاههاي فلسطيني جنگهاي چريکي را آموختند و سازمان با تأسيس خانههاي تيمي و ديگر اقدامات ضروري خود را آماده رويارويي با رژيم ساخت.
در سال 1350 عمليات براي تهيه سلاح، منجر به رديابي سازمان و متلاشي شدن تعداد زيادي خانه تيمي و دستگيري 36 نفر از اعضا گرديد.
همه اعضاي کادر مرکزي به جز مسعود رجوي محکوم به اعدام شدند و حکم اعدام در سال 1351 به اجرا درآمد. رجوي با يک درجه تخفيف به حبس ابد محکوم گرديد.
نام سازمان مجاهدين خلق در زندان و پس از دستگيري سران بر روي اين سازمان نهاده شد. بعد از اين ماجرا، عدهاي اندك از اعضاي سازمان، در خفا تغيير مرام دادند و ايدئولوژي مارکسيستي را پذيرا شدند.
سه سال پس از اعدام اعضاي اصلي، در سال 1354، شبه کودتايي در سازمان صورت گرفت و اعلاميه تغيير مواضع كه از سوي رهبر جديد منتشر شده بود، سعي در توجيه دلايل واژگوني ايدئولوژي قبلي و گرايش به مارکسيسم داشت.
سازمان مجاهدين که با نيرنگ و فريب و روشي منافقانه عدهاي جوان را به سوي خود جذب کرد، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي برنامههاي خود را در مبارزه با امپرياليسم، استبداد و ارتجاع معرفي نمود و بدينگونه با خط امام و رهبري انقلاب به مخالفت برخاست و به جمهوري اسلامي رأي مشروط داد و در رفراندوم قانون اساسي شرکت نکرد و رفتهرفته ضديت خود را با نظام جمهوري اسلامي آشکار ساخت.
سازمان مزبور که يکبار در قراردادن آيتالله طالقاني در مقابل امام خميني(رحمه الله) ناکام گرديد، براي شکستن اقتدار و صلابت رهبري در پشت سر بنيصدر سنگر گرفت و صحنهگردان بسياري از وقايع گشت و مشغول مهرهچيني و تشکيل خانههاي تيمي و مبارزه مسلحانه با امت مسلمان و نظام اسلامي گرديد.
از اين پس آنان براي مبارزه با نظام اسلامي، فعاليتهاي تروريستي را آغاز کردند. آنها ابتدا به جان مقام معظم رهبري، از اعضاي شوراي انقلاب و امام جمعه تهران سوء قصد كردند، در هفتم تير 1360 دست به انفجار دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي زدند که منجر به شهادت دکتر بهشتي و يارانش شد. به شهادت رسانيدن رئيس جمهور محبوب مردم، رجايي و نخستوزير او باهنر و نيز ترور امام جمعههاي تبريز، کرمانشاه، شيراز و يزد از ديگر فعاليتهاي تروريستي آنها بود. همزمان عدهاي از مردم کوچه و بازار را نيز در عمليات تروريستي به شهادت رسانيدند. سرانجام بنيصدر و رجوي با توطئهاي طراحي شده و پذيرش خفّتي آشکار به فرانسه پناهنده شدند.
در اوج جنگ تحميلي عراق عليه ايران، منافقين موجي از ترور و خشونت را در ايران پديد آوردند و در داخل به رهبري موسي خياباني و در خارج به فرماندهي رجوي در مقابل مردم قرار گرفتند. سرانجام رجوي از فرانسه به عراق آمد تا زير چتر حزب بعث و حمايتهاي صدام حسين عفلقي نقشههايي را عليه مردم مسلمان ايران و نظام اسلامي به اجرا بگذارد، که نهتنها موفقيتي به دست نياوردند، هر روز که ميگذرد به سوي زوال و خفت و خواري پيش ميروند (گلي زواره).