ميدادند. از سوي ديگر در حوزه علميه و محافل مذهبي سدي عظيم که بتواند جلوي اين سيلاب را بگيرد، يا قلهاي که چنين توفانهايي را خنثا کند وجود نداشت. آنچه در مراکز فراگيري علوم اسلامي و حوزهها رواج داشت فقه و اصول بود و اين علوم نيز در عرصههايي ديگر پاسخگو بود، نه در اين قلمرو. مرحوم شهيد مطهري از اندک افراد پيشگامي بود که چنين خطري را احساس کرد و کوشيد در خدمت علامه طباطبايي آن بحثهاي فلسفي را مطرح کند. آنان جلساتي را در روزهاي پنجشنبه و جمعه تشکيل دادند. شبها بحث ميکردند و روزها مينوشتند. استاد متن را تنظيم ميکرد و شاگرد برجستهاش پاورقيها را تدارک ميديد که نتيجه آن کتاب سترگ اصول فلسفه و روش رئاليسم است.
اين حرکت در برخي کشورهاي ديگر و از سوي متفکراني برجسته چون شهيد سيدمحمدباقر صدر،[1] شيوهاي بسيار کاربردي و مؤثر بود و آن شهيد نيز با تأثيرپذيري از علامه طباطبايي و شهيد مطهري به نگارش کتابهايي پرداخت که بتواند اين امواج کشنده را خنثا يا دستکم اثرش را کمرنگ کند.[2]
زماني که جوانان کتابهاي مارکسيستها را با آن جاذبههاي ادبي ميخواندند بيشک از قلم آنان اثر ميپذيرفتند. اين روند موج گستردهاي داشت و اگر به اين منوال
[1] شهيد سيدمحمدباقر صدر، در 25 ذيقعده 1353ه . ق در کاظمين به دنيا آمد؛ از پنج سالگي به مدرسه رفت و تا يازده سالگي مقطع ابتدايي را به پايان رسانيد. در اين ايام خلاقيت و هوش او شگفتي اطرافيان و همشاگرديها را برانگيخت. وي تحصيلات علوم ديني را با فراگيري کتاب معالم الاصول نزد برادرش آغاز کرد و ديگر کتابهاي سطح را در مدتي کوتاه خواند. استادانش در فقه و اصول و دروس خارج آيتالله خويي و دائياش آيتالله شيخ محمدرضا آل ياسين بودند. وي اسفار ملاصدرا را نزد صدرا بادکوبهاي آموخت و در ضمن حکمت غربي را به نقد کشانيد.
و در طول سي سال تدريس و تعليم شاگرداني محقق، متفکر و مبارز تربيت کرد. در سال 1377 هجري قمري حزب دعوت اسلامي را براساس مباني اسلامي بنيان نهاد و در ضمن با جماعه العلما که يک تشکل علمي عالي بود همکاري گستردهاي داشت. دوران مرجعيت وي پس از رحلت آيتالله حکيم يعني از سال 1390 هجري آغاز شد.
[2] سخنراني به مناسبت شهادت آيتالله مطهري در جمع طلاب مدرسه معصوميه، (10/2/1379).