مطابق نجوم قديم، هر يك از ستارگان مثل بشقابى است كه بر سقف بلورين آسمان چسبيده است و همه چيز در حركت به دور زمين است و زمين ثابت و مركز عالم است. كليسا از اين نظريه نتيجه مىگرفت كه كاخ پاپ هم مركز زمين و خود پاپ اعظم، نگاهبان زمينيان است! بايد زمين ساكن و مركز جهان باشد تا مسند پاپ را ثابت و مركز زمين بيانگارند. در اين صورت تسلط فرهنگى، رهبرى اجتماعى و تعيين خط مشى جامعه هم قهراً مربوط به كليسا مىگشت. همين موضوع، فاجعه بزرگى را براى كليسا به وجود آورد»1.
رفتار خشن و متعصبانه اصحاب كليسا با دانشمندان، انزجار شديدى را در عموم مردم و مسيحيان مغرب زمين نسبت به كليسا و آيين آن به وجود آورد. از آن پس دانشمندان، اديبان و انديشمندان غربى تصميم گرفتند از آيين مسيحيت كه به رغم آنان علت اصلى عقب ماندگى و انحطاط فكرى جامعه بود، كناره گيرى كنند و به دوران شكوفايى تمدن باستان غرب، يعنى عصر تمدن يونان باز گردند.
در آغاز، اينگونه مخالفتها صرفاً به شكل مقابله با عوامفريبى و تبليغات خرافى كليسا صورت مىگرفت اما به تدريج در قالب انديشه هاى منسجمى در آمد كه به طور كلى مذهب را در جامعه به بازى مىگرفت و به نفى كامل ديندارى انجاميد. و اينچنين بود كه گرايش مادى و نگرش الحادى تار و پود انديشه و فرهنگ جامعه را فراگرفت و ماهيت علم و فلسفه را دگرگون كرد و آن را به سوى انهدام ارزشها و ارضاى تمايلات حيوانى پيش برد.
البته فلسفه رنسانس، فلسفه خاصى نيست، ولى محور آن، بازگشت به