حقايقى كه تاريخ، آن را ضبط كرده است، حوادثى است كه در اواخر قرون وسطى به دست كليساى كاتوليك در اروپا آفريده شد و به طورى كه مشهور است، نهضت رنسانس كه منشاگرايش و تفكر و فرهنگ جديد است، مولود اين حوادث و شرايط ديگر اقتصادى، اجتماعى و سياسى در اروپاى آن دوران مىباشد. در آن شرايط خفقانى كه بر جامعه حاكم بود، از انتشار نظريه ها و كشفيات علمى كه مخالف خواسته ها و آراى كليساى مسيحى بود، با شدت و خشونت جلوگيرى مىشد.
با نگاهى به تاريخ كليسا چنين مىخوانيم: «در سال 1543 ميلادى، كپرنيك لهستانى صريحاً اعلام كرد، اين زمين كه قبلا به نام مركز بى حركت افلاك شناخته مىشد، علاوه بر اينكه به دور خود مىچرخد، به دور خورشيد نيز گردش مىكند، در صورتى كه از نظر تورات و هيئت قديم، اين تنها خورشيد است كه به دور زمين مىچرخد. در تورات به وضوح مىخوانيم كه به دستور «ژزوئه» خورشيد از حركت باز ايستاد تا او پيروزى خود را به پايان برساند.
آيا كتاب مقدس ممكن است اشتباه بگويد و خطا كند؟
مادامى كه كپرنيك زنده بود از پاسخ به سؤالات راجع به اين قسمت خوددارى مىكرد، پس از آنكه بيست و پنج سال از مرگ او گذشت، «پيرروسو» مىنويسد: ناگهان فرياد اعتراض از گوشه و كنار بلند شد و صداى لعنت و نفرين هواخواهان بطلميوس، با فرياد تحسين كنندگان و طرفداران كپرنيك مخلوط شد. «جوردانو برنو» پس از هشت سال زندان و شكنجه در دخمه هاى تيره انگيزيسيون به جرم دفاع از فرضيه كپرنيك و به اتهام افسونگرى روى تلى از آتش زنده سوخت. وى دوست گاليله هم بود.