گرايش غالب امروز حاکم بر جهان غرب اين است که مردم جامعه بايد در انجام خواستههاي فردي خود، هرچهبيشتر آزاد باشند و هيچ مسئوليتي در برابر اداره جامعه برعهده افراد نيست، و تنها گروه خاصي را همين مردم انتخاب و تعيين ميکنند تا حد لازم و ضروري مديريت جامعه را عهدهدار شوند و در اجراي مقرراتي که خود مردم وضع ميکنند، سهيم باشند. بنابراين دولت بايد کمترین تصرف را در زندگي مردم داشته باشد، و هريک از افراد بايد از بیشترین آزادي در رفتار خود برخوردار باشند. اين آزادي شامل فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي ميشود و دولت تنها حق دارد آن اندازهاي که برای حفظ نظم جامعه ضروری است در امور مردم دخالت کند؛ نه بيش از آن. اين گرايش را، بهطور عام، ليبراليسم مينامند. بر اين اساس، حداکثر آزادي براي افراد ثابت ميشود، اما آنان در برابر مشکلات اجتماعي مسئوليتي ندارند.
بنابر اين گرايش، اگر در جامعهاي حوادثي ـچه حوادث طبيعي و چه حوادث اجتماعيـ پيش آيد که براي قشر خاصي در جامعه، يا حتي براي اکثريت مردم مشکلاتي به وجود آورد، افراد هيچ مسئوليتي براي رفع اين مشکلات ندارند. برای نمونه، اگر بخش عظيمي از جامعه مبتلا به فقر کشندهاي شدند که آنان را در آستانه بيماري، مرگ و فساد قرار دهد، افراد در برابر اين پديده اجتماعي هيچ مسئوليتي ندارند. در اين صورت، اگر کسي دلش خواست، از روی عاطفه انساني يا بهمقتضاي مذهبي که پذيرفته، کمکي به مردم ميکند و اگر دلش نخواست، هيچکس نميتواند