نام کتاب : نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 65
آن انسان و يا محمول آن قرار نمىگيرد. وقتى مىگوييم: انسان حق دارد فلان كار را انجام دهد و سپس مىگوييم: حق دارد كه اين حق خويش را واگذار كند، اينجا يك حق به حقى ديگر تعلق و وابستگى پيدا مىكند؛ يعنى چون آن حق اول را داراست، مالك حق دوم است. به اين ترتيب، حق دوم، كه خود نيز يك مفهوم اعتبارى است، به حق اول وابسته مىشود. يكى از نشانههاى اينكه «مفهوم حق» مفهومي اعتبارى و نه ماهوى است، همين است كه در آن، حالت تسلسل و تعلقِ يكى به ديگرى وجود دارد.
معروفترين فيلسوفى كه به تسلسلى بودن اعتبارات عقلى و مفاهيم اعتبارى توجه كرده، شيخ اشراق است. او در كتاب حكمة الاشراق و ديگر كتابهايش، فصل مهمى به چگونگى شناسايى اعتبارات عقلى اختصاص داده است. فيلسوفان ديگر همچون صدرالمتألهين اين مطلب را از او اخذ كردهاند.
اكنون دانستيم كه «حق» يك مفهوم اعتبارى است كه عقل آن را ابداع كرده، نه آنكه از يك شىء خارجى مستقل گرفته شده باشد. از سوى ديگر، روشن است كه «خلق كردن» به معناى «ايجاد هستى» و «ايجاد شيئى در خارج» است. با توجه به اين دو مطلب، روشن مىشود كه به مفاهيم اعتبارى، و از جمله حق، خلق و ايجاد مستقلى تعلق نمىگيرد؛ يعنى مفاهيم اعتبارى، وجودى مستقل از موجودات خارجى ندارند. از اين رو، وقتى مىگوييم: «خدا حق دارد»، بدين معنا نيست كه چيزى مستقل از خدا و اضافه بر ذات او به نام حق وجود دارد؛ بلكه اين انتزاعى است كه عقل انجام داده و در خارج جز يك موجود عينى به نام خداوند وجود ندارد.[1]
ج) چگونگي پيدايش مفاهيم اعتباري
وقتى مفهوم اعتبارى حق را به كار مىبريم و مىگوييم: فلان كس حق دارد و فرد ديگر