نام کتاب : نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 63
در اين بحث، فرض اين است كه خدايى وجود دارد كه آفرينندة جهان و انسان است. اكنون مىخواهيم با دلايل عقلى ثابت كنيم كه اولاً خداوند بر بندگانش حق دارد و ثانياً ريشة تمام حقوق به حق خداوند بازمىگردد و هيچ حقى معتبر نيست جز آنچه خداوند اعتبار کرده باشد.[1]
الف) تحليل مفهوم حق
براى آنكه به روش عقلى ثابت كنيم كه خدا بر بندگانش حق دارد، بايد از مقدماتى استفاده كنيم. نخست بايد مفهوم حق را تحليل كنيم. اساساً حقى كه در مباحث حقوقى و سياسى مطرح مىشود از چه مقولهاى است؟ مفهوم اين حق چگونه به دست مىآيد و ملاك آن چيست؟ اينگونه مباحث و مقدمات آن از پيچيدهترين و ظريفترين مباحث عقلى است. مفاهيمى كه بشر با آنها سر و كار دارد دو گونهاند: مفاهيمي که در برابر آنها يك موجود عينى و خارجى وجود دارد، مانند زمين، آسمان، انسان و مانند آنها، که هر کدام به موجود عينىِ خاص در خارج اشاره دارد. اينگونه مفاهيم را در اصطلاح «مفاهيم حقيقى» و يا «مفاهيم ماهوى» مىگويند. در مقابل، يك سلسله مفاهيم ديگرى وجود دارد كه شىءِ خاصِ خارجى را نشان نمىدهد، بلكه قوام آنها به اعتبارات عقلى و ذهنى است. براى مثال، وقتى مىگوييم: نماز واجب است، «نماز» را ميتوان مجموعهاي از حركات عينى خارجى دانست، اما «واجب» به يك موجود خارجى يا صفتى مربوط به موجودات خارج اشاره نمىكند، بلكه معنايى است كه فقط عقل آن را درك مىكند. حق از اين دسته مفاهيم است؛ يعني حق امري اعتباري است.[2]