بهعنوان قضايايي اثباتپذير، تأييدپذير، يا ابطالپذيرـ بر اصولي مبتنياند که آگاهانه يا ناآگاهانه پذيرفته شدهاند. اين اصول از مباني معرفتشناختي بهمثابة سنگبناي معرفت بشري آغاز ميشود و تا مباني هستيشناختي، انسانشناختي، ارزششناختي، و دينشناختي پيش ميروند. براي نقد دستاوردهاي علوم، ابتدا بايد مباني معرفتشناختي آنها مورد بررسي و نقادي دقيق قرار گيرند. رويکرد حقيقتجويانه به علوم ايجاب ميکند که در مرحله اول، حوزه معرفتشناسي تقويت شود. به اين منظور، بايد راههاي صحيح کشف واقعيت ـ که چه بسا اعتبار برخي از آنها خيلي بيش از ادراکات حسي باشدـ شناسايي، اثبات، و ارزشيابي شوند. تنها پس از معرفتشناسي است که نوبت به حوزه متافيزيک و هستيشناسي ميرسد که اصولي عقلي ـ مانند اصل عليت و مسائل مربوط به آن ـ را بررسي و اثبات ميکند که مورد نياز علوماند و در فلسفه اثبات ميشوند.
براي توليد علوم بر اساس مباني استوار و متين عقلي به چنين طرح جامع و گستردهاي نياز است، و پذيرفتن چنين طرحي با آموزههاي اسلامي کاملاً موافق است. در آموزههاي اسلامي اثبات ميشود که راههاي کسب معرفت منحصر به حس و تجربه نيست، بلکه از همه راههايي که انسانها در اختيار دارند میتوان به معرفت دست یافت؛ راههايي مانند عقل، شهود عرفانی انسانهاي برجستهتر، و معارف وحیانی که انسانهاي ممتازي به نام انبيا ميتوانند مستقيماً از خداي متعال تلقي کنند. همچنين در جاي خودش اثبات ميکنيم که اعتبار راههاي غيرحسي نهتنها کمتر از روش حسي و تجربي