علوم مربوط ميشود و نه حوزه نظري و توصيفي علوم. شناخت پديدهها و روابط ميان حقايق مادي ارتباطي مستقيم با ارزشها و سعادت يا شقاوت ندارند، بلکه اين نحوة استفاده از آنها در زندگي انسان و چگونگي تعامل با آنهاست که ما را وارد حيطة افعال اختياري و ارزشها ميکند و در نتيجه به قلمرو دين وارد ميشود.
غير از واژة «دين» در زبان فارسي، کلماتي مشابه نيز وجود دارند که معنايي نزديک به آن داشته، گاهي مسامحتاً به جاي دين بهکار ميروند. واژههاي ايمان، شريعت، و تديّن از اين قبيلاند. هرچند اين واژهها نيز داراي اصطلاحاتي مختلفاند که گاهي جمع آنها با يکديگر غيرممکن مينمايد، ولي معناي مشهوري نيز دارند که توجه به آنها در کاربردهاي زباني مطلوب بوده، از سوء تفاهم جلوگيري ميکند. آنچه ميان اين سه واژه مشترک است، پر رنگ بودن وجه عملي آنهاست. شريعت عموماً به قوانين عملي دين گفته ميشود؛ تديّن يا دينداري به معناي التزام عملي افراد به دستورالعملهاي دين است، و ايمان نيز محصول اعتقاد و عمل توأم است:
كلمة ايمان به معناي اذعان و تصديق به چيزي و التزام به لوازم آن است . . . پس صرف اعتقاد، ايمان نيست مگر آنكه به لوازم آن چيزي كه بدان معتقد شدهايم ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم، چون ايمان همان علم به چيزي است، اما علمي توأم با سكون و