موضوعى كه پيشنهاد شده درباره آن بحث كنيم مرزهاى جاذبه و دافعه از ديدگاه اسلام است. براى ورود به به هر بحثى طبيعتاً ابتدا بايد موضوع بحث روشن شود تا بعد به طرح مباحثى پيرامون آن موضوع بپردازيم. در اين جا هم ابتدا بايد ببينيم منظور از جاذبه و دافعه در اسلام چيست تا بعد نوبت به تعيين مرزهاى آن برسد.
توضيح مفاهيم «جاذبه و دافعه» و «اسلام»
همه ما با مفهوم جاذبه و دافعه آشنا هستيم و وقتى اين اصطلاح را مىشنويم معمولاً ابتدا جذب و دفعى كه در طبيعيات و فيزيك مطرح است به ذهنمان مىآيد، به ويژه براى امثال شما اساتيد رشته هاى مهندسى، معمولاً قانون جاذبه عمومى نيوتن به ذهن مىآيد. مصداق دافعه هم در علوم طبيعى، نيروى گريز از مركز يا دافعهاى است كه بين دو قطب هم نام مغناطيسى وجود دارد. اما اين مفهوم وقتى وارد علوم انسانى و اجتماعى مىشود طبعاً تغييراتى در آن به وجود مىآيد و ديگر جذب و دفع فيزيكى و مادى منظور نيست، بلكه به معناى جذب و دفع روانى و معنوى به كار مىرود؛ يعنى مثلاً انسان احساس مىكند يك عاملى او را به سوى خود مىكشد و ميل دارد كه به او نزديك شود و حتى اگر امكان داشته باشد با آن يكى گرديده و متحد شود، و يا بر عكس، مىبيند به برخى از چيزها و افراد مايل نيست نزديك شود و وجود آنها به گونهاى است