كتابى، كتاب روايت وجود داشت، طورى مىنشست كه پشت به كتاب روايت نباشد. در جلساتى كه در منازل اهل علم تشكيل مىشد، بسيار مواظب بود به قفسه كتابها پشت نكند و به كتابهاى روايى، كم ترين بى احترامى نشود. علاّمه طباطبايى(رحمه الله)، گوهرشناس بود و قدر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) را مىدانست؛ از اين رو جلد كتاب روايت را مىبوسيد و معتقد بود كه اين كتاب به صاحبش انتساب دارد. مگر چوب درگاه حضرت معصومه(عليها السلام) با چوب درهاى ديگر فرق مىكند؟! چوبِ در حرم حضرت معصومه(عليها السلام)، به وجود مقدّس حضرت انتساب دارد. اگر كسى به قصد شفا، حتّى خاك پاى زائران حضرت معصومه(عليها السلام) را به چشم بكشد، اشتباه نكرده است. اگر معرفت داشته باشيم، مىفهميم كه مقام اين بزرگان تا چه اندازه والا است. فهم ما كجا و مقام امامان معصوم(عليهم السلام) كجا؟! در هر حال بايد ببينيم وظيفه ما در اين زمان كه شاگردانِ مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و حافظان آثار ايشان هستيم، چيست؟ خوب مىدانيم كه لياقت سربازى امام زمان ارواحنا فداه را نداريم؛ ولى بايد آن قدر اصرار بورزيم و خودمان را به آنها نزديك كنيم تا گوشه چشمى به ما بكنند:
آنان كه با نظر خاك را كيميا كنند *** آيا شود كه گوشه چشمى به ما كنند؟
مبادا از توسّل، توجّه، دعا، زيارت و ساير وسايل نزديكى به خداوند و اولياى والا مقام او غفلت كنيم! گاهى ممكن است يك كار كوچك، آن قدر لطيف و پرمعنا باشد كه از عبادتهاى خيلى سنگين نيز اثرش بيشتر باشد.
شايد شنيده باشيد كه چشمان مرحوم آيتالله العظمى بروجردى(رحمه الله) تا آخر عمر بسيار پرنور بود و با چشمان خويش هر خط ريزى را بسيار دقيق مىخواند بدون اين كه احساس خستگى يا كم سويى كند يا به عينك نياز داشته باشد. خود آن جناب، اين نعمت را از بركت خاكِ سينه زنان امام حسين(عليه السلام) مىدانست. آيتالله بروجردى وقتى در بروجرد زندگى مىكرد، به چشم دردى سخت مبتلا شد. رسم دستههاى سينه زنى اطراف خرّم آباد، اين بوده است كه در ايّام عاشورا، به سر و صورتشان گِل بمالند. آن مرحوم مقدارى از