خداوند بزرگ براى اين كه انسان بتواند مسير تكامل و سعادت خويش را تشخيص دهد، پيامبران را برانگيخت كرد. خداوند، پيامبران را فرستاد تا هدف آفرينش انسان را تحقّق بخشد و كمبودهايى را كه عقل انسان در دريافت وحى دارد، جبران كند. اثبات بعثت پيامبر از طرف خدا، بر عهده خودِ پيامبر است. او بايد بگويد كه پيامبر ديگرى نيز پس از وى خواهد آمد يا خير. او بايد بگويد كه دستگاه نبوّت چگونه سامان يافته است. در عين حال، اگر ما ثابت كرديم پيامبر اسلام، همان كسى است كه نبوّتش در كتابهاى عقايد و كلام و... اثبات شده و خاتم پيامبران است و پس از او پيامبر ديگرى نخواهد آمد، معنايش اين نيست كه بگوييم: با آمدن پيامبر اسلام، به جز محتواى وحى، به هيچ چيز ديگرى نياز نداريم.
آن وحى الاهى كه از طرف خدا به پيامبر نازل شده، همان قرآن است. قرآن است كه پيامبر را مفسّر وحى معرّفى كرده است. خداوند متعالى مىفرمايد كه همه شما، از اين قرآن، تمام مقاصد ما را درك نمى كنيد و به مفسّر نياز داريد. شايد تعجّب كنيد كه چه بيان و هدايتى در قرآن وجود دارد كه بايد آن را تفسير كرد! سخن گفتن عادىِ انسانها طورى نيست كه همه، برداشت يكسانى از آن داشته باشند؛ براى مثال، درسى كه معلّم فيزيك يا معلّم رياضى در دبيرستان يا دانشگاه به شما ارائه مىدهد، براى دانش آموزان ابتدايى قابل درك نيست و ذهن آنها آمادگى فهم و دريافت اين مطالب را ندارد يا وقتى سياستمدار يا رئيس جمهور كشورى نطق مىكند، ما سخنان او را مىشنويم؛ ولى درك كاملى از آنها نداريم. مفسّر سياسى مىتواند با تفسيرهاى خود، ما را از منظور سخنان آن سياستمدار يا رئيس جمهور آگاه سازد.
خداوند، مجموعه معارفى را كه مورد نياز انسان است، در قالب كتابى به نسبت كوچك نازل فرموده است تا شمارى از نيازهاى بشر را به طور مستقيم بيان كند؛ امّا كسانى هستند كه از هر حرف و جمله اين كتاب نكتههاى ظريفى را مىيابند. در هر حال، بايد دانست كه قرآن به سبب فشرده بودن متنش، به مفسّرانى نياز دارد كه خدا ايشان را معيّن كرده است.