زمين، طبق حكمت و مشيت الاهى، به موجودى نياز داشت كه با شعور و انتخابگر باشد و زندگى اش دو مسير داشته باشد؛ موجودى كه از نظر معنوى امكان ترقّى و سقوط داشته باشد؛ بتواند مسيرش را عوض كند و از يك موجود خوب به موجودى بد تبديل شود. به اين صورت بود كه خداوند، انسان را آفريد تا با انتخاب و اختيارش مسير زندگى اش را تعيين كند و مسؤوليت سعادت يا شقاوت خويش را بپذيرد. زندگى چنين موجود انتخابگرى مىتواند دو مسير داشته باشد: يا سرانجام زندگى اش به سعادت و خوشى و كمال و شرف پايان پذيرد و يا برعكس؛ البتّه هر امتداد، مراتبى دارد كه قابل شمارش نيست؛ سپس هدف آفرينش انسان اين است كه با اختيار خود مسير درست زندگى را برگزيند تا رحمت و سعادت و فضل و شرافت را در دو جهان بيابد.
حال براى اين كه انسان بتواند مسير سعادت خويش را انتخاب كند، به شناخت راه و آگاهى از مسير درست نياز دارد. انتخاب، موقعى معناى واقعى مىيابد كه از روى آگاهى باشد. اگر انسان قصد تهران رفتن را داشته باشد و در يك دو راهى كه يك راه آن به تهران و راه ديگر آن به اصفهان منتهى مىشود، قرار بگيرد، بايد راه تهران را برگزيند و اگر بگويد: از اين راه مىروم تا ببينم چطور مىشود، هيچ گاه به مقصدش نمى رسد. براى اين كه انسان بتواند از راه و هدف خويش آگاه شود و بتواند در هر مرحله از راه، مسيرش را عوض كند، به وسيلهاى نياز دارد كه اين شناخت و آگاهى را در اختيارش قرار دهد و مسير تكاملى او را مشخّص كند. هر انسانى اگر به مجموعه دانستههاى خويش مراجعه كند، درمى يابد كه خيلى چيزها در عالم وجود دارد كه از آنها بى خبر است و هرچه مىكوشد نمى تواند اطّلاعاتى درباره آنها كسب كند. در مسائل اجتماعى، سياسى و روشهاى اقتصادى وكشوردارى و بين المللى و در بخش عمدهاى از مسائل علوم انسانى و اجتماعى مشكلاتى وجود دارد كه هنوز كارشناسان به نتايج قطعى درباره آنها نرسيده اند. در مسائل علوم انسانى، به ويژه مسائل اجتماعى، حقوقى و سياسى، مسائلى وجود دارد كه گاهى پاسخهاى آنها 180 درجه با هم فرق مىكند. كسانى كه معتقد به دين اسلام هستند، خدا را از همين راه اثبات مىكنند.