در پاسخ بايد گفت: بر اساس نظريه مشّائين، مقولههاي «أن يفعل» و «أن ينفعل» از مقولات نسبي هستند و موجود خارجي بدون در نظر گرفتن نسبت آن به فاعل يا قابل، داخل در هيچ يك از آنها نخواهد بود و با در نظر گرفتن يكي از نسبتها، ماهيتي خاصّ و داخل در يكي از آن دو مقوله به شمار ميآيد.
امّا در اينجا لازم است به چند نكته توجه شود:
الف ـ مقوله «أن يفعل» و «أن ينفعل» در امور تدريجي الوجود مطرح است و نه در امور دفعي الوجود. و تحقق علم، دفعي است نه تدريجي.
ب ـ علم را اگر از مقوله «كيف نفساني» دانستيم، ممكن است ماهيّت آن; معروض اين دو مقوله واقع شود. امّا اگر علم را فوق مقوله و از انحاء وجود شمرديم، در اين صورت تعليم و تعلّم نيز به عنوان دو مفهوم نسبي عارض بر ماهيّتِ ديگري مطرح نخواهند بود.
ج ـ حركات، اعمال و رفتار و گفتار معلّم و متعلّم در حين فراگيري و آموزش از معدّات و مقدّمات حصول علم به شمار ميروند، لذا نبايد تدريج و تدرّجي كه در اين مقدّمات وجود دارد، به حساب خود علم مكتسب گذاشت.
متن
و كلُّ تعليم و تعلّم ذهني و فكري فانّما يحصل بعلم قد سبق، و ذلك لأنّ التّصديقَ و التصوّرَ الكائنين بهما إنّما يكونان بعد قول قد تقدّم مسموع أو معقول. و يجب أَنْ يكونَ ذلك القولُ معلوماً اوّلا، و يجب أَنْ يكونَ معلوماً لا كيف اتّفق بل من جهة ما شأنه اَنْ يكونَ علماً مّا بالمطلوب; إن لم يكنْ بالفعل فبالقوّة.
ترجمه
و هر تعليم و تعلّم ذهني و فكري از راه علمي قبلي حاصل ميشود، چراكه تصديق و تصوّري كه از راه تعليم و تعلّم پيدا ميشوند، همواره پس از قولي مسموع يا معقول است كه قبلا تحقق يافته است و حتماً لازم است كه اين قول قبلا معلوم شده باشد، و البته مطلق معلوميّت هم مطلوب نيست بلكه معلوميّتي مطلوب است كه بتواند به نحوي علمِ به نتيجه به شمار آيد; اگر بالفعل علم به مطلوب نباشد دستكم بالقوه باشد.
قوله: إن لم يكن بالفعل فبالقوه
ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر معلوم قبلي بالفعل علم به مطلوب باشد، پس اين