responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح برهان شفا نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی    جلد : 1  صفحه : 315

اعرفيتِ امر بسيط نسبت به مركّب

گفتيم كه براي شناخت كلّيات، نخست از مفاهيم عامّتر آغاز مي‌كنيم و تدريجاً به اخص مي‌رسيم. اين بدان معني است كه براي شناخت كلياتِ مركّب مي‌بايست از بسايط آغاز نمود. مثلا نوع، مركّب از جنس و فصل است و براي شناخت آن مي‌بايست از خود جنس و فصل كه نسبت به نوع، بسيط‌اند آغاز كرد. پس در اينگونه موارد، بسيط اعرف از مركّب است.

   امّا بايد توجه كرد كه همواره چنين نيست كه هر بسيطي اعرف از مركّب باشد، بلكه هر بسيطي نسبت به مركّبي كه مشتمل بر آن بسيط است اعرف است; چراكه جزء آن محسوب مي‌شود و لذا تقدّم بالطبع دارد. فصل نيز گرچه مصداقاً با نوعْ نسبت تساوي دارد امّا مانند جنس مفهوماً اعّم از انواع است و لذا اقدم و اعرف است. امّا اگر امر بسيطي مستقل باشد و جزء مركّبي محسوب نشود و يا اگر در وجود آن مركّب، دخيل است، از باب جزئيت و علّيت داخلي نباشد، بلكه از علل خارجي آن محسوب شود، در اين صورت دليلي نداريم كه اين بسيط مي‌بايست در عقل، اعرف از آن مركب باشد.

   توضيح اينكه: معلولهاي مادّي داراي چهار علّت‌اند: فاعلي، غايي، مادّي و صوري. و مبتكر اين تقسيم را خود ارسطو مي‌دانند[1]. علت فاعلي و غايي را علل وجود يا علل خارجي گويند، و علّت مادّي و صوري را علل قوام يا علل داخلي مي‌نامند. معلول مادّي، مركّب از مادّه و صورت است، امّا مركب از فاعل و غايت نيست و لذا مادّه و صورت كه همان جنس و فصل به شرط لا هستند چون جزء، محسوب مي‌شوند نسبت به نوع، بسيط‌اند و اقدم و اعرف مي‌باشند. امّا دليلي نداريم كه فاعل و غايت هم ـ در فرض بساطت ـ نسبت به معلول، اعرف و اقدم باشند.

 پس در عقل ما هر بسيطي از هرمركّبي، اعرف نيست. و امّا در طبيعت ـ چنانكه گفتيم ـ نوع كه مركّب است اقدم از بسايط آن (مثل جنس و فصل) است. و غايت يك معلول نيز مقصود بالاصالة است و لذا اقدم عند الطبيعه مي‌باشد. پس در طبيعت نيز چنين نيست كه هر بسيطي از هر مركّبي اقدم باشد، و اگر فرض كنيم نوع بسيطي در طبيعت وجود داشته باشد مقصود بالاصالة و اقدم عند الطبيعه مي‌باشد.

   نكته ديگري كه شيخ در اينحا به آن اشاره مي‌كند اين است كه وجود ماده براي صورت است: «فإنّ المادّة لأجل الصورة» معناي اين عبارت اين نيست كه ماده، جزئي از صورت


[1] نگاه كنيد به: منطق ارسطو، ج2، ص450.

نام کتاب : شرح برهان شفا نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی    جلد : 1  صفحه : 315
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست