و هيچ لزومي ندارد كه يكي از اجزاي يك مركّب ـ از همان حيث كه جزء است ـ نسبت به ديگر اجزا معروفتر باشد. بلكه همه اجزا از نظر شناخته بودن در طبيعت يكسان ميباشند، مگر اينكه در بعضي از آنها علاوه بر جزئيت، ويژگي ديگري لحاظ شود.
متن
و أمّا البسائطُ الّتي هي عللٌ كالفواعلِ و الغايات فليست بأجزاءِ المعلولات، فيُشبه أن تكون هي أعرفَ و أقدم معاً عند الطبيعة من المعلولات الّتي لها بالذات، فيكون البيانُ منها برهانياً، لكن عمّا هو أقدمُ عند الطبع و أعرفُ عند الطبيعة معاً لما هو أشدُّ تأخّراً.
ترجمه
و امّا امور بسيطي كه علّت محسوب ميشوند مثل فاعل و يا غايت، اينگونه امور، جزء معلولهاي خود نيستند. و چنين به نظر ميرسد كه اينها در طبيعت نسبت به معاليل خود ذاتاً هم معروفتر و هم مقدمترند، پس استدلال بر اساس آنها، برهاني است، برهاني مؤلّف از اموري كه تقدّم طبعي داشته، و در طبيعت معروفترند، براي اثبات چيزي كه مؤخرتر است.
متن
فإن ابتدأنا عن المركّبات و سلكنا إلي البسائط، أو ابتدأنا من الجزئيات و سلكنا إلي الكلّيّات بالاستقراء، فإنّا نكونُ مستدلّين غيرَ مبرهنين، و يكون قد اتّفق أن كان الأعرفُ عندنا هو الأعرفُ عند الطبيعة.فيجب أن تتحقّقَ هذه الاُصولُ علي هذا المأخذ.
ترجمه
پس ما اگر از مركّبات آغاز ميكنيم و به امور بسيط برسيم، و يا اگر از جزئيات شروع كنيم و از طريق استقراء به كليات برسيم، در حقيقت فقط استدلالي عرضه كردهايم، نه اينكه برهان اقامه كرده باشيم و اين يك امر اتّفاقي است كه آنچه براي ما اعرف است، در طبيعت نيز اعرف باشد.
با توجه به آنچه گذشت لازم است اين مطالب اصولي را بدين گونه كه ما گفتيم مورد تحقيق و مطالعه قرار دهيد.