هر كس هر آنچه لياقت داشته به او داده ايم، و بر همين اساس به آل ابراهيم(عليه السلام) كتاب، حكمت و نبوت داديم؛ آيا ساير مردم بايد با آنها دشمنى كنند كه چرا خدا اين نعمتها را به آنها داد و به ما نداد؟ اين امر به سبب لياقت آنها بود: اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛1 خداوند بهتر مىداند رسالت خود را در كدام خانواده و در كدام شخص قرار دهد. اما انسانى كه مبتلا به حسد مىشود اين مسايل را نمىفهمد! اين احساس شيطانى وقتى در انسان پيدا شود، همه خوبىها را زشت مىنماياند. هر حُسنى به نظر او عيب مىآيد و هر زيبايى در نظر او زشت جلوه مىكند. شخص حسود حتى حاضر مىشود جان خودش را بدهد تا كسى كه نعمتى دارد از آن نعمت محروم شده و آسيبى به او برسد! همين عبدالله بن زبير كه ذكرش گذشت، در جنگ جمل مىگفت: بياييد مرا بكشيد، اما مالك را هم بكشيد! من حاضرم كشته شوم در صورتى كه مالك هم كشته شود: اُقْتُلُونى و مالكاً معاً. حاضر بود خودش كشته شود تا مالك هم كشته شود! اين نتيجه حسد است.
بنابراين يكى از عواملى كه موجب مخالفت خواص با اميرالمؤمنين(عليه السلام) و به طور كلى با اهل بيت(عليهم السلام) شد مسأله حسد بود. ما بايد از اين امر عبرت بگيريم و سعى كنيم هر اندازه كه مىتوانيم خود را از اين آفت دور نگه داريم. به طور كلى بايد تلاش كنيم حب دنيا و دل بستگى به آن را در خود كاهش داده و سعى كنيم در دل ما ريشه پيدا نكند؛ تا در صورتى كه با وظيفه شرعى تعارض پيدا كرد، نتواند مانع از انجام وظيفه شرعى شود. اين كمترين حدى است كه بايد با حب دنيا مبارزه كنيم.