أَظُنُّ السَّاعَه قَائِمَه وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا؛[1] «و گمان نميکنم که رستاخيز برپا شود و اگر هم بهسوي خداوندم بازگردانده شوم هرآينه بهتر از اين بازگشتگاهي بيابم».
در آيه ديگر خداوند ميفرمايد: وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَه لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِي مَا السَّاعَه إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ؛[2] «و هنگامي که گفته ميشد: همانا وعده خدا راست است و شکي در رستاخيز نيست، گفتيد: ما نميدانيم رستاخيز چيست، جز گمان نميورزيم و ما يقين نداريم».
خودخواهي و بيبندوباري عامل سر برتافتن از حق
سرّ اينکه انسان گاهي از پذيرش دعوت و سخن پيامبران و رهبران الاهي سرباز ميزند و در مقابل، سخن سست و بيپايه ديگران را ميپذيرد و بدان اطمينان مييابد، پيشداوري در قضاوت و دلبستگي به خواستههاي خويش است. ازاينروي، حتي اگر سستترين دليل که به زحمت بتوان آن را دليل ناميد برخواسته و حکم پيشين نفس اقامه گشت، تسليم آن ميگردد و چون آن دليل موافق خواسته اوست، آن را محکم و قوي و خالي از هر نقص و شائبهاي تلقي ميکند. در مقابل، اگر دلايل قوي و محکم برخلاف خواسته و ميل او قائم گشت، از پذيرش آنها سر باز ميزند و در آنها تشکيک ميکند و آنها را بياعتبار ميشمرد. در ارتباط با مسائل زندگي، اگر ما به قضاوتهايي که در طول زندگيمان داشتهايم و به گزينشهايمان بنگريم، بهوضوح در مييابيم که بهراحتي آنچه خواست دلمان بوده پذيرفتهايم، حتي اگر دليل هم نداشته براي آن دليل تراشيدهايم. در مقابل، آنچه مخالف خواست دلمان بود رد کردهايم، حتي اگر دلايل