اخلاقي، قرارداد و توافق همگان است و در نتيجه، يک باور و حکم اخلاقي تنها در صورتي موجّه و معقول است که مردمان خاص در شرايط و اوضاع و احوال خاص بر آن يا بر قاعده يا نظامي که مشتمل بر آن است توافق داشته باشند.[1] از اين نظر ارزشهاي اخلاقي اعتباري و نسبي بهحساب ميآيند.
اما در نظريه اخلاقي اسلام، موضوع قضيه اخلاقي عبارت است از آن دسته از عناوين انتزاعي که بر افعال اختياري انسان صدق ميکند و مثل عدالت يک ماهيت خارجي، عيني و ماهوي نيست؛ بلکه عنواني است که مثلاً از موضعگيري صحيح، بهجا انجام دادن کار و رعايت حقوق ديگران انتزاع ميشود... . احکام اخلاقي حقيقتاً از سنخ جملات خبري است و خبر از يک واقعيت نفسالامري ميدهند.[2] ارزش اخلاقي فعل اختياري انسان تابع تأثيري است که اين فعل در رسيدن انسان به کمال حقيقي وي دارد. هر کاري بهاندازهاي که در آن کمال مؤثر باشد ارزنده خواهد بود و اگر تأثير منفي دارد، ارزش منفي خواهد داشت و اگر تأثير مثبت داشته باشد، ارزش مثبت خواهد داشت و اگر نفياً و اثباتاً تأثيري در آن نداشته باشد، ارزش صفر يا ارزش خنثي خواهد داشت.[3]
در منطق، ارزشهاي اخلاقي؛ نظير عدالتورزي، راستگويي و وفاي به عهد و پيمان در شمار مشهورات و يا مسلّمات و بهتعبيرديگر آراي محموده جاي ميگيرند که توافق و تسالم همگان بر اعتبار آنهاست و از جمله امور غيربديهي بهحساب ميآيند که در جدل مورد استفاده قرار ميگيرند. البته با توجه به اينکه همه جوامع بشري در زمانهاي گوناگون به اين قبيل ارزشهاي اخلاقي گرايش و دلبستگي داشته و دارند، به يک معنا ميتوان آنها را در شمار امور و ادراکات فطري جاي داد که از فطرت و