گرچه اجمالاً ما ميدانيم که عاملي در درون ما هست که ما را به کارهاي بد دعوت ميکند و نام آن «نفس امّاره» است، اما اطلاع کامل و جامعي از ماهيت آن نداريم و ارتباطش را با قلب و عقل و با خودمان نميدانيم. همچنين چون کمتر دراينباره بحث شده، به روشني نميدانيم که چرا خداوند چنين قوهاي را در ما قرار داده و چگونه ميتوان با آن مبارزه کرد و از تأثيرات سوء آن جلوگيري کرد. يکي از راههايي که براي شناسايي نفس امّاره فراروي ماست، شيوه عقلي و نيز شيوه تجربي است که در مباحث روانشناسي پيگيري ميشود. اما از اين طريق نميتوانيم ماهيت نفس امّاره را بهدرستي بشناسيم، و کارکرد و چگونگي امر و دعوت آن به گناه و بدي را درنمييابيم. راه ديگر شناسايي نفس امّاره، بررسي آيات و رواياتي است که درباره نفس امّاره وارد شده است. بهترين راه براي شناسايي نفس امّاره گزينش شيوه تلفيقي از مباحث تجربي، عقلي و تعبدي است و در اين راستا با درونکاوي و با الهام از آيات و روايات و استفاده از مباحث علمي، بهتر ميتوان به شناخت نفس امّاره و رابطه نفس و عقل[1] و جنگ نفس با عقل که در کتابهاي اخلاقي مطرح شده است نايل آمد و از محصول اين بررسي و تحقيق در جهت تربيت نفس و مديريت قوا سود جست.
صرفنظر از بحثهاي فلسفي و علمي و آموزههاي تعبدي، ما وقتي به درون خود مينگريم، درمييابيم که خداوند ما را از اميال غريزي و فطري برخوردار ساخته که حرکات و رفتار ما از آنها سرچشمه ميگيرند. برخي از اين اميال نظير ميل به خوردن و آشاميدن و دفاع از خويش که باعث تداوم حيات ميگردند از آغاز حيات در انسان وجود
[1] در اينجا منظور از عقل، عقل عملي است که بهوسيله آن بايدها و نبايدهاي اخلاقي و فقهي و حقوقي، يعني آنچه مربوط به حکمت عملي است ادراک ميشود، در مقابل عقل نظري که بهوسيله آن بودها و نبودها و هست و نيستهايي که مربوط به طبيعيات، رياضيات، منطق و الهيات و بهطورکلي حکمت نظري است ادراک ميشود.