بنده گنهکار چون غلام و بردهاي است که خطا کرده و از ترس مجازات اربابش فرار ميکند، اما او پناهگاهي جز آستان مولايش ندارد و ناگزير بهسوي او برميگردد. کسي که گناه ميکند در حقيقت از تحت ولايت خدا فرار ميکند، اما پس از مدتي درمييابد که هرکجا که باشد تحت ربوبيت خداست و فرار از اطاعت خدا به او آزادي نميبخشد، بلکه در اين صورت او از آزادي حقيقي محروم گشته و زنجيرهاي اسارت هواي نفس و شيطان را بر خود ميافکند. آنگاه وقتي همه درها را به روي خود بسته ديد، پي ميبرد که پناهگاهي جز آستان ربوبي و چارهاي جز بازگشت بهسوي مولاي حقيقي و بندگي او ندارد، و اين بازگشت به حريم بندگي با توبه انجام ميپذيرد. اما وقتي بنده خطاکار و پشيمان بهسوي مولاي خويش بازگشت، کسي جز ارباب نميتواند او را از تازيانههاي تنبيه نجات دهد، ازاينجهت دست به دامان اربابش ميشود و از خشم و غضب ارباب به خود او پناه ميبرد. همچنين انسان گنهکار وقتي بهسوي خداوند بازگشت، ميداند که هيچکس نميتواند او را از خشم و غضب خدا پناه دهد، ازاينروي با ناله و تضرع و با عذرخواهي زمينه رضايت خداوند را فراهم ميکند تا از غضب و خشم او در امان بماند. اگر بندهاي چندين مرتبه مرتکب خطا گشت و از دست مولايش گريخت و مجدداً بهسوي او بازگشت، طبيعي است که با تکرار اين رفتار ارباب و مولايش او را نميبخشد و او را مجازات ميکند. اما ما مولاي کريم و مهرباني داريم که با وجود لغزشهاي فراوان و مکرر و بازگشتهاي پيدرپي و توبههاي سست، باز منتظر بازگشت حقيقي ماست و بارگاه امن و امانش همواره به روي ما گشوده است.