روشنىها دوخته نمىشود تا مغرور گردد. افزون بر اين، چون به جهالت خود نگاه مىكند و خود را جاهل مىبيند، شيوه رفتارى خاص و سبك زندگى ويژهاى را در پيش مىگيرد. مانند اينكه هميشه سعى مىكند به علمش بيفزايد و دائماً در صدد علم اندوزى است و هيچگاه خود را بىنياز از تحصيل علم نمىبيند؛ چرا كه خود را هميشه جاهل مىبيند. چنين كسى، به طور مداوم كتاب مجهولات خود را ورق مىزند و با خود مىگويد مجهولات بسيار زيادى باقى مانده است كه بايد درس بخوانم و كوشش كنم تا مجهولات خود را مرتفع سازم؛ يعنى به واسطه معرفتى كه از نسبت معلومات به مجهولات خود دارد آن را به يقين كم مىبيند و كوشش او براى تحصيل علم، زياد و رغبت او به تحصيل علم، روز افزون مىباشد به گونهاى كه مىكوشد هر لحظه علم تازهاى را به دست آورد: فَمَا يَزَالُ لِلْعِلْمِ طَالِباً، وَفِيهِ رَاغِباً، وَلَهُ مُسْتَفيداً؛ به علّت احساس جهالت و احساس عطش علم، هميشه تشنه دانش است و هيچ وقت احساس سيراب شدن از چشمهسار معرفت را ندارد و هميشه عطش دارد.
پىآمد و اثر ديگر چنين نگرشى اين است كه وقتى با ديگران كه اهل دانش هستند برخورد مىكند، هميشه با فروتنى و خضوع رفتار مىكند و هرگز با گردنكشى و تكبر برخورد نمىكند. انسان وقتى خود را جاهل ببيند، در برابر دانشمندان و علما اظهار خضوع و فروتنى مىكند؛ چون با خود مىگويد آنها چيزى را مىدانند كه من نمىدانم، از همين رو بايد در برابر آنها خضوع كنم. على(عليه السلام)مىفرمايند: اين چنين افرادى نسبت به اهل علم خشوع خواهند داشت: وَلاَِهْلِهِ خَاشِعَاً. بايد توجه داشته باشيم كه خشوع، بالاتر از خضوع است. خضوع بيشتر در مورد حركتهاى بدنى همانند سر خم كردن و احترام ظاهرى نمودن ظاهر مىشود، در حالىكه خشوع، شكستگى قلبى است؛ يعنى در دل، خود را كوچك مىداند و با قلب [نه صرف جوارح] در مقابل دانشمندان فروتنى دارد.
اثر سوم اين طرز فكر اين است كه چنين افرادى هرگز به رأى خود زياد اتكا نمىكنند و استبداد به رأى ندارند و به آراى ظنى خود متكى نمىباشند، بلكه وَلِرَأْيِهِ مُتَّهِماً؛ هميشه خود را در معرض اتهام قرار مىدهند و مىگويند شايد رأى و نظر ما اشتباه باشد. چه زيباست كه بعد از هزاران تلاش و زحمت و سالها كوشش طاقت فرسا و پيمودن راههاى طولانى در مسير