و شخصيت مستقل پيدا نمىكند و هميشه وابسته به ديگران و سربار آنها خواهد بود. از اين رو اگر محبت پدر و مادر به فرزند، كنترل شده و با ضابطه نباشد، به جاى آنكه عامل پيشرفت وى گردد شخصيت و كمال او را متزلزل مىسازد.
بنابراين از يك سو اصل محبت پدر و مادر به فرزند امرى است لازم و اگر نباشد موجب عقدهاى شدن فرزند و شكلگيرى شخصيتى نابههنجار در وى مىشود. اما از سوى ديگر نيز محبت افراطى و بيش از اندازه پدر و مادر به او نيز باعث مىشود فردى لوس، پرتوقع، زودرنج و وابسته بار بيايد و نتواند در كشاكشهاى اجتماعى، شخصيتى استوار و بههنجار از خود نشان دهد. خطر بالاتر محبت افراطى اين است كه اگر جايى ميان اين محبت و ساير تكاليف تزاحم پيدا شود، چون اين محبت غالب است آن تكاليف طرد گردد و كنار گذاشته شود. از اين رو خداى متعال در قرآن شديداً نسبت به اين مسأله هشدار داده و خطر آن را گوشزد كرده است:
قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَأَبْناؤُكُمْ وَإِخْوانُكُمْ وَأَزْواجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ وَجِهاد فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى يَأْتِيَ اللهُ بِأَمْرِهِ وَاللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِين؛[1] بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندانتان و اموالى كه گرد آورده ايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و خانه هايى را كه به آن علاقه داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا]درآورد.» و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمىكند.
همان محبتى كه خداوند آن را در نهاد انسان قرار داده و حكمت آفرينش آن را اقتضا مىكند و اگر نباشد زندگى به هم مىخورد و نه نسلى باقى مىماند و نه جامعه سالمى تشكيل مىشود، همان محبّت اگر حالت افراط پيدا كند انسان يكباره چشم باز مىكند و مىبيند كه زن و فرزند نزد او از خدا و جهاد هم محبوبتر شدهاند! نشانه آن نيز اين است كه وقتى بايد به جنگ و جبهه برود و در جهاد شركت كند، علاقه به زن و فرزند مانع اين امر مىشود و در تزاحم محبت زن و فرزند با جهاد، آدمى مىبيند كه نمىتواند زن و