درهر حال، آنچه اجمالا از اين بيان به دست مىآيد اين است كه براى رسيدن به فلاحْ تزكيه لازم است. اما اكنون اين سؤال وجود دارد كه تزكيه چيست و به چه معنا است؟ اگر در همين آيات سوره «شمس» دقت كنيم، مىتوان سرنخ و اشارهاى را در اين زمينه از آنها به دست آورد:
وَنَفْس وَما سَوّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاهااگر دو مفهوم «فجور» و «تقوا» را با دو مفهوم بعد از آن، يعنى «تزكيه» و «تدسيه» در نظر بگيريم، مىتوانيم بگوييم خود آيات ما را اينگونه راهنمايى مىكند كه از يك طرف بين «تقوا» و «تزكيه»، و از سوى ديگر بين «فجور» و «تدسيه» رابطه وجود دارد. به عبارت ديگر، با استفاده از اين آيات مىتوان نتيجه گرفت كه عامل ترقى، فلاح، سعادت و رسيدن انسان به كمال، «تزكيه» است و تزكيه نيز مصداقش «تقوا» است و اگر كسى بخواهد به تزكيه برسد، بايد تقوا پيشه كند. نتيجه نهايى اين بيان اين است كه بين «فلاح» و «تزكيه» و «تقوا» ارتباط وجود دارد و راه «فلاح» از مسير «تقوا» مىگذرد. براى تأييد اين بيان مىتوان به آياتى ديگر از قرآن استناد كرد كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مىكنيم.
در آيات ابتدايى سوره بقره مىخوانيم:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ؛[1] اين كتابى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزگاران است.
تا اينجا مىفرمايد، اين كتاب براى هدايت «متقين» است. سپس در ادامه براى متقين اوصافى را بر مىشمارد و در نهايت «متقين» و كسانى را كه داراى چنين اوصافى هستند به عنوان «مفلحين» و رستگاران معرفى مىكند:
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛[2] آنهايند كه از هدايتى از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنان همان رستگارانند.