فيزيک تطبيق دهند؛ اما با وجود شباهتي که آن دو نظريه با يکديگر دارند، عين هم نيستند. بر اساس نظريه بُعد زمان، جسم علاوه بر سه بُعد طول، عرض و عمق و يا ارتفاع، داراي بُعد چهارمي به نام زمان که همان عمر جسم هست نيز ميباشد. با بُعد چهارم يا امتداد و عمر زماني جسم، ميتوان به درجهبندي جسم بر حسب زمان پرداخت.
بنابراين گرچه فلاسفه مشاء بر اين باور بودند که حرکت، ناشي از حرکت وضعي فلک است و گرچه اين ادعا از اصول مسلم آنها قلمداد شده؛ اما برهاني براي آن ارائه ندادهاند؛ ولي صدرالمتألهين با نظريه حرکت جوهريه خويش ثابت کرد که ذات و جوهر اشيا داراي حرکت و تغيير است و اين حرکت ربطي به فلک و حرکت چرخشي آن ندارد. او درصدد برآمد از حرکت و تغيير در ذات و جوهر اشيا زمان را ترسيم کند. اگر ما اين نظريه را پذيرفتيم و باورمان شد که درونمايه همه موجودات مادي حرکت و تغيير است و وجود آنها در آنِ پس غير از وجود آنها در آنِ پيش است، به اين باور خواهيم رسيد که همه عالم مادي که انسان بخشي از آن است، يکپارچه در حال حرکت است و چيز ثابتي در عالم ماده وجود ندارد و وجود همه اشيا «آناً فآناً» تجديد ميشود و نو ميگردد و هر آنْ وجود جديدي به موجود مادي افاضه ميگردد و نميشود اجزاء وجودات مادي گسترده در امتداد زمان را يکجا جمع کرد.
غايت حرکت موجودات از ديدگاه قرآن
اکنون اين پرسش پيش ميآيد که سرانجام اشيا و موجودات مادي که