بار بندگي خدا شانه خالي ميكنند، با وجود دلايل قطعي بر معاد، آن را انكار ميكنند. در اين باره خداوند ميفرمايد:
«أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ * بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ * يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَه؛[1] آيا انسان ميپندارد هرگز استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟ چرا، [آنها را گرد ميآوريم] در حالي كه تواناييم بر اين كه سر انگشتان او را هم درست كنيم. بلكه آدمي ميخواهد فرا پيشين خود [يعني در آينده نيز] بدكاري كند. ميپرسد روز رستاخيز كي خواهد بود؟»
وقوع معاد امري قطعي است و براهين عقلي بر تحقق آن وجود دارد و دريافتهاي عقلي انسان بر وجود روز رستاخيز تأكيد دارند. هنگامي عقل بپذيرد خداوند انسان را آفريده و به او وجود بخشيده و با قدرت تصويرگري خود از قطرهاي آب گنديده، او را به وجود آورده است، بيترديد خواهد پذيرفت كه جمعآوري اجزاي پراكنده انسان و زنده كردن دوباره او براي خداوند بسيار آسان است، پس انكار معاد خاستگاه عقلاني ندارد و از ديدگاه قرآن، عامل رواني سبب انكار معاد گرديده است. احساس بيتعهدي و شانه خالي كردن از زير بار وظايف بندگي خدا و به تعبير ديگر «بيبندوباري» سبب انكار معاد است تا بدين وسيله منكران در برابر رفتارشان از خويش سلب مسؤوليت كنند. اين همان احساس و حالتي است كه در غرب از آن به «حق آزادي» تعبير ميشود و