مييابد. اين معادله و ملازمه در بيشتر موارد وجود دارد و هر اندازه احتمال وقوع چيزي بيشتر باشد، اميد به آن نيز بيشتر خواهد بود. پس شناخت كه كيف نفساني است، منشأ اميد كه در زمره احساسات و كيفيات نفساني است ميگردد؛ اما گاهي عامل احساسي در شناخت انسان تأثير ميگذارد.
گاهي نميتوان با محاسبات و راههاي علمي تحقق چيزي را ثابت كرد؛ اما چون انسان علاقهمند و خواهان تحقق آن است و بدان اميدوار است، علاقه و اميد او باعث پيدايش ظن و حتي اطمينان و جزم به تحقق آن چيز ميشود. گاهي چون انسان از چيزي خوشش نميآيد و با اينكه دليل بر بودن آن وجود دارد و ميتوان به بودن آن ظن و حتي اطمنيان داشت؛ اما او آن را برنميتابد و انكار ميكند. در اين جا عامل احساسي نفرت و اكراه، ناخودآگاه در شناخت او اثر گذاشته و سبب شده او ظن و حتي جزم به نبود چيزي پيدا كند كه دليل بر وجود آن در دسترس ميباشد.
اين قبيل تأثير و تأثرات در حالات روحي و رواني انسان فراوان است و در دانش روانشناسي نيز مورد تأييد قرار گرفته است. چنان كه گفتيم گاهي عامل پيدايش آن حالات براي انسان نيز شناخته شده نيست و احساسات انسان ناخودآگاه سبب پيدايش حالات و شناختي در انسان ميشوند و او وقتي با دقت به درون خود ميپردازد، شايد بتواند به آن عامل ناشناخته پي ببرد. تأثير عوامل احساسي سبب ميشود گاهي انسان چيزهايي را بپذيرد كه دليل منطقي بر آنها وجود ندارد. بر اثر تأثير عامل احساسي گاهي انسان به سيگار و ديگر چيزهاي اعتيادآور رو ميآورد و