ديگر ستم روا مىدارد و به حقوق آنان تجاوز مىكند. در اين جا طبعاً گروه ديگر به مقابله با اين تجاوز و تعدّى برمىخيزد. بنابراين تهاجم و حمله گروه نخست نادرست و ظالمانه و جنگ و مقابله گروه دوم درست و بر حق خواهد بود؛ چرا كه گروه نخست متجاوز است و گروه دوم مدافع. در اصطلاح فقه اسلامى، گروه اول را «باغى» مىنامند. در اين جا وظيفه مسلمانان اين نيست كه ميان اين دو گروه صلح و آشتى ايجاد كنند؛ بلكه تكليفشان اين است كه با گروه متجاوز و «باغى» بجنگند تا دست از بغى و تجاوز بردارد و حق را بپذيرد و به حكم الهى گردن نهد. حال اگر به هر علت، متجاوز دست از تجاوز برداشت و به راه حق باز آمد و فرمان خداى متعال را پذيرفت، در اين صورت بر مسلمانان لازم است اصلاح «ذات البين» كنند و ميان آن دو گروه به عدل و انصاف آشتى برقرار سازند.
از اين آيه كريمه استفاده مىشود كه جنگ مشروع اختصاص به كفّار ـ اعم از كفار ظاهرى، مانند مشركان و اهل كتاب، و كفّار باطنى، يعنى منافقان ـ ندارد، بلكه جنگ با مسلمانان متجاوز، يعنى اهل بغى را نيز در بر مىگيرد.
براى بغى چند صورت مىتوان تصور كرد:
نخست آن كه، گروهى از مسلمانان بر ضد حكومت و امام عادل بر حق قيام و خروج كنند. اگر در جامعه اسلامى حكومت حق و عدل برقرار شود كسى حق مخالفت با آن را ندارد و اگر فرد يا گروهى به مخالفت و جنگ با آن برخاست و قصد براندازى و سرنگونى آن را در سر داشت، چنين فرد يا گروهى را در اصطلاح فقهى «باغى» گويند. باغى احكام خاصى دارد و مسلمانان مكلّف به جنگ و مقابله با او هستند.