برخى پنداشتهاند كه اين رابطه با قوانين طبيعى قابل تفسير است. يعنى همانطور كه مادّه به انرژى و بالعكس تبديل مىگردد؛ اعمالى نيز كه ما انجام مىدهيم، بصورت انرژىهايىست كه مصرف مىكنيم و سپس در قيامت اين انرژىها، دوباره به صورت مادّه درمىآيند.
نمازى كه مىخوانيم، انرژىهايى در انجام آن مصرف مىكنيم اين انرژىها، متكاثف مىشود و روز قيامت به صورت ماده درمىآيد! امّا اين تفسير بسيار سُستى ست؛ اگر اين رابطه فيزيكى مىبود، اعمال خير و شرّ فرقى نميداشت؛ مگر براى گناه، انرژى مصرف نمىكنيم؟
اين نوع علم زدگى كه آدمى خيال كند همهى مسائل را مىتواند با قوانين اين جهانى تبيين كند؛ يك نوع ساده انديشى ست.
اوّلاً چقدر انرژى بايد مصرف شود تا مثلاً يك مادّهى يك گرمى به وجود آيد؟
ثانياً: اين انرژى كه مصرف مىشود، تعيين نخواهد كرد كه در راه خير بوده است يا شرّ؛ با انگيزهى الهى بوده است يا ريائى...؟
پس بايد گفت:
شكّى نيست كه رابطهى بين كردارهاى انسان در اين جهان، با نتايج اخروى آن، از قبيل روابط دنيوى نيست؛ بلكه نوع ديگرىست كه براى ما قابل فهم نيست.
نتيجه آنكه: بين اعمال ما و نتايج اخروى، يك رابطهى عليّت و با معناى دقيقتر، رابطهى عينيّت است؛ امّآ نه به اين معنا كه عين همان كارى كه انجام دادهايم با همان شكل و با همان ويژگيها در آن جا، پيش روى ما خواهد آمد؛ مثلاً نه اينطور است كه اكنون كه دلاوران نستوه ما كه در نهايت پايدارى و پايمردى و با كمال خلوص و ايمان، در جبهههاى جنگ با دشمن كفر آيين مىجنگند و جان شيرين و ارجمند را در اين راه، به دوست اعلى مىبخشند و خونشان چون شقايق بر سنگ و خاك جبههى شرف؛ مىدمد؛ اينهمه در قيامت، عيناً، تمام لحظهها و روزها و كارها و كشته شدنها و كشتنها عيناً، دوباره انجام خواهد شد؛ اين چنين نيست، زيرا پاداش نخواهد بود، بلكه فيلمى بلند و طولانىست و تكرارى كه ديدن آن جز ملالت چيزى به باز نخواهد آورد.
پس بايد گفت بين صورت دنيوى اعمال ما با صورت اخروى آن، رابطهاىست كه براى ما شناخته نيست.
مرتبهاى از وجود است در عالمى ديگر، كه آن عالم ما ناشناخته است امّا هر چه هست؛ از موجودى كه در اين جهان است به وجود مىآيد و شكل دهندهى آن، ايمان، عمل صالح و نيّتِ ناب و زلالِ «لِلّه» يا كفر و عصيان و نيّت شيطانى است.