حال چه اندازه لازم است اجزاء آن بدن قبلى، باقى باشد، مسألهى ديگرى ست.
* در همين دنيا هم سلولّهاى بدن ما، دائماً مىميرند و سلّولهاى جديدى جاى آن را مىگيرند. حتّى در مورد سلّؤلهاى مغز هم كه مىگويند عوض نمىشوند، با تغزيه، مادّهى آنها دگرگون مىشود.
به هر حال در طول چند سال، تمام اجزاء بدن، عوض مىشود ولى شخصيّت همچنان محفوظ است. پس، قوام مسألهى معاد و ايستائى آن به اين است كه ثابت شود در انسان چيزى به جز بدن، نيز هست كه فناناپذير است و «عندالله» و «فى خزائن الله» باقى مىماند. برخى بدون توجّه دقيق، برآنند كه اگر بگوييم روح نيز فانىاست و خدا دوباره آنرا مىآفريند؛ اين نيز «معاد» محسوب است. اينان به برخى از روايات كه مىگويد پيش از رستخيز همه چيز نابود مىشود و خدا همه چيز را از نو مىآفريند؛ استناد مىكنند. ولى حقيقت اينست كه چنين چيزى ديگر معاد نيست؛ زيرا معاد، عود و بازگشت شىء موجود است؛ پس اگر چيزى نابود گردد و موجود جديدى (هر چند شبيه آن و درست مانند آن) خلق گردد؛ ديگر همان اوّلى نخواهد بود و ديگر وحدت به هيچ معنى باقى نيست.
ايستانى معاد، بر اين است كه انسان، روحى داشته باشد كه مستقل از بدن باقى بماند و دوباره به بدن عود كند و زنده گردد؛ پس اگر بگوييم ؛ اصلاً روحى در بين نيست، يا اگر هست مستقل از بدن باقى نمىماند و با فناءِ جسم، از بين مىرود يا حتّى اگر بگوييم پس از مدتى از بين مىرود؛ در همهى اين احوال، «معاد» ديگر معناى حقيقى پيدا نمىكند.
اگر «اطلاق» و «عموم» برخى آيات يا روايات بر حسب نظر نخستين، شامل همه چيز گردد؛ «قريبه لُبّى» موجود است كه مراد همهى اشياء مادّى ست؛ امّا چيزهايى كه نزد خداست، از بين رفتنى نيست.
اگر كسى بگويد عموميّتِ آيهى:
الرحّمن / 26: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان».
و نيز روايات نظير آن، شامل ارواح نيز مىگردد؛ بايد گفت: اوّلاً تعبير «من عليها» (= كسانى كه روى زمين هستند) شامل ارواح نمىشود، ثانياً: به فرض كه باشد؛ مخصّص دارد زيرا اگر چنين نباشد؛ معادى نخواهد بود و حال آنكه معاد، نصّ قرآن است.
بايد توجّه داشت كه گاه، برخى حرفها از سوى بعضى كسان بدون توجّه به لوازم آن، گفته مىشود كه ريشهى يكى از ضرورىترين مسائل را، مىزند؛ حاصل آنكه براى تحقّق معاد، سه