من برايتان از خاك پرنده مىسازم... و مردگان را زنده مىكنم.
مىبينيم كه مىفرمايد من زنده مىكنم و نمىگويد خدا زنده مىكند. و از ديدگاه ديگر بايد امور عادى را از غير عادى، تفيك كرد، و برحسب اين ديدگاه افعال عادى حضرت عيسى(عليه السلام)به خود آنحضرت نسبت داده مىشود و اعجاز و علوم غير عادى به خداى متعال، منسوب مىگردد.
حاصل آنكه: علوم خاصّى كه از طرف خداى متعال به پيامبران و بندگان شايسته خدا افاضه مىشود از يك نظر، بايد آنها را علوم خدا دانست زيرا ايشان خود بخود چنين علومى را ندارند و طبيعت انسانيشان اقتضاء داشتن آنها را ندارد، و از نظر ديگر، علوم ايشان محسوبمى شود زيرا با اعطاء الهى واجد آنها مىشوند. و دلايلى كه علم غيب را منحصر به خداى متعال مىداند ناظر به ديدگاه اول، و دلايل كه علوم غيبى و لدنّى براى ايشان اثبات مىكند ناظر به ديدگاه دوم است. بنابراين، تعارضى بين دو دسته از ادّله، وجود ندارد.
از سوى ديگر: هنگامى كه مرتبه طبيعى و نيز مرتبه نفسانى ايشان ملاحظه شود احكام اجسام و جسمانيّات مانند ولادت و مرگ و تغيير و تحوّل و... براى ايشان ثابت مىشود ولى هنگامى كه مقام نورانيّت ايشان ملاحظه گرددـ مقامى كه واسطه فيض الهى مىباشدـ احكام خاص خود را خواهد داشت كه براى افراد متعارف، قابل فهم نيست و از اينروى در روايات شريفه تأكيد شده كه اينگونه مطالب در دسترس همگان قرار داده نشود.
قدرت انسان
گفتيم ويژگى آشكار انسان، اختيار اوست كه از يكسوبه مسؤوليّت او مىانجامد و از سوى ديگر زمينهى كرامت اكتسابى او را فراهم مىكند. و گفتيم: اين اختيار به پايهى «دانش» و «قدرت» بنا شده است: هم شناخت راه براى انتخاب لازم است و هم قدرت بر انجام آنچه كه اختيار كرده است.
دربارهى «دانش»، به اختصار بحث شد؛ اينك دربارهى قدرت همچنان فشرده، گفتگو مىكنيم:
قدرت انسان را از يك ديد به چهار قسم مىتوان بخش كرد:
1 ـ قدرت طبيعى يا فيزيكى:كه با بكار گرفتن آنها، انسان مىتواند تصرّفّاتى در خارجِ از وجود خود، انجام دهد؛ تنها به اتكاء نيروى بدنى.
2 ـ قدرتهاى تكنيكى:كه بكمك ابزارهاى صنعتى و با بهرهگيرى از شناخت قوانين حاكم بر طبيعت، در بخش ديگرى از طبيعت، تصرّف مىكند.