(هر وادى به اندازهى ظرفيتيش از آبى كه خدا از آسمان نازل مىفرمايد استفاده مىكند و سيراب مىشود). بايد معارف قرآن را مثل يك چشمهى جارى ببينيم كه از مرحلهاى مىگذرد و وارد مرحلهاى ديگرى مىشود كه اين مراحل، تقسيماتشان طولى است. اوّل نقطهى معينى دارد كه از آنجا شروع مىشود و از آنجا كه لبريز شد به مرحلهى دوم فيضان مىكند. و مرحلهى دوم فرعى از مرحلهى اول است؛ نه اينكه در كنار آن و قسيم آن باشد. گرچه تقسيمات طولى كم كم به جايى مىرسد كه پخش مىشود و شاخههايى هم پيدا مىكند؛ اما اساس بر اين است كه معارف قرآنى را بر حسب مراتب طولى در نظر بگيريم. اين طرح به چند دليل در نظر ما رجحان دارد:
اولا: محور آن «الله» تبارك و تعالى است و در كنار او چيزى را معرفى نمىكنيم:
ـ برخلاف تقسيمات ديگر كه در آنها بايد يا محور را اصلا چيز ديگرى مثل انسان قرار دهيم، يا اگر از توحيد و عقائد هم بحث مىكنيم؛ بايد در كنار آن، اخلاق و احكام را به عنوان قسيم اعتقادات مطرح كنيم ـ ولى در اينجا اول يك بحث بيشتر نداريم و جاى هيچ بحثى هم در كنار آن نخواهد بود و تا اين بحث حل نشود و از آن فارغ نشويم، به بحث دوّم نخواهيم رسيد.
پس اولين امتياز اين است كه بر اساس «الله محورى» اين تقسيمات انجام مىشود. و دوم اينكه ترتيب منطقى بين مسائل و تقسيمات حاصل مىگردد؛ زيرا وقتى اين بحثهاى مختلف سلسلهوار به هم مربوط بود؛ طبعاً بحث قبلى يك نوع تقدّم بر بحث بعدى خواهد داشت كه روشن و قابل فهم است، بر خلاف تقسيماتى كه بحثها را در عرض يكديگر قرار مىدهد كه تقدّم داشتن يكى بر ديگرى، مُحتاج به تبيين و گاهى تكلّف است.
فرض كنيم شُوؤُن فردى و اجتماعى انسان، دو بُعد وجود اوست، حال، اول بُعد فردى را بگوييم يا اجتماعى را؟ و آيا اين هر دو را مقدّم بدانيم يا تقسيم ديگرى را بر اساس شؤوُن مادى و معنوى در نظر بگيريم؟ ولى اگر يك ترتيب طبيعى بين عناوين وجود باشد و دستهبندى بر اساس همان ترتيب طبيعى و منطقى انجام گيرد، دليل روشنى براى تقديم و تأخير وجود خواهد داشت و نظام منسجمترى به وُجود مىآيد كه اشكالات طرحهاى قبلى را نخواهد داشت.
بنابراين، بهتر است محور همهى معارف قرآنى را «الله» قرار دهيم كه كاملا با روح تعاليم قرآن، سازگار است و نخست به مسائل خداشناسى و انسانشناسى وارد شويم، سپس ساير