كرده بود طولى نمىكشيد كه همهى انسانها نابود مىشدند. نظام احسن اقتضاء مىكند انسان طورى باشد كه بتواند بر گرگ پيروز شود و هم بتواند گوسفند را اهلى كند.
در اينجا خواه ناخواه ضربهاى به گوسفند مىخورد. اينجاست كه مىگوييم شرّ پيدا مىشود.
خالق شرّ كيست؟
اگر همه چيز تحت ارادهى خداست، پس به اين شرّ هم ارادهى خدا تعلق گرفته پس چگونه گفتهاند ارادهى خدا به شرّ تعلق نمىگيرد؟
به طور خلاصه جواب اينست كه: اراده گاهى بالذات به چيزى تعلق مىگيرد و گاهى بالعرض، يعنى هدفى كه شما در زندگى خود داريد ابتداءً انجام يك كارى است ولى آن چيز بدون چيز ديگر ممكن نمىگردد، آن چيزى كه لازمهى هدف اصلى شماست متعلق ارادهى شماست ولى بالعرض (امر عدمى را بالعرض و امر وجودى را بالتبع مىگويند).
وقتى سر گوسفند را مىبريد ارادهى شما به خوردن گوشت تعلّق مىگيرد، نه مرگ گوسفند، و مرگ گوسفند براى شما اصالةً مورد اراده نيست ولى بدون آن، هدف اصلى تحقّق نمىيابد. پس بالعرض اراده به مرگ تعلق گرفته است.
خداى متعال ارادهاش تعلق گرفته به وجود انسان و وجود گوسفند. اوّلا ممكن است اصلا ارادهى خدا به ايجاد گوسفند براى انسان بوده است، يعنى ارادهى الهى بالتبع به خلق گوسفند تعلق گرفته است چنانكه از آيات استفاده مىشود:
بقره / 29: «خَلَقَ لَكُمْ ما فِى اْلاَرْضِ جَميعاً».
و اينجور استفاده مىشود كه اصلا خلق همه چيز براى انسان بوده است.
بنابراين هدف اصلى، انسان است و ارادهى فرعى در مورد چيزهايى است كه انسان از آن منتفع مىشود، معدوم شدن چيزهاى ديگر متعلق اراده است امّا بالعرض. خدا ارادهاش به اين تعلق گرفته است كه انسان از گوشت گوسفند استفاده كند. لازمهاش اين است كه گوسفند بميرد.
پس شرور، بالذات مورد ارادهى الهى نيست بلكه بالعرض و بالتبع است. اين نقصها كه در گوشههاى عالم هست مثل زلزله، كشته شدن افراد، سيل، مرگ و مير، تصادفات و... همهى اينها متعلق ارادهى خداست اما بالتَّبَع. آنچه متعلق ذاتى و اصلى ارادهى خداست كمالاتى است كه از اين عالم به وجود مىآيد.