با توجه به اين نكته، روشن ميشود كه مفاهيم ماهوي كه نشانگرِ محدوديتهاي موجودات امكاني هستند، قابل اطلاق بر خداي متعالي نيستند و اما ديگر مفاهيم عقلي در صورتي كه از وسعت و كليت كافي برخوردار، و از شوائب نقص و امكان بركنار باشند، ميتوانند وسيلهاي براي شناخت صفات و افعال الهي قرار بگيرند، چنانكه مفاهيم واجبالوجود و خالق و رب و ساير اسماء حسناي الهي از همين قبيلاند. ولي بايد توجه داشت كه اين مفاهيم نوعاً «مشكك» و داراي مصاديق مختلف هستند و مصداق اين مفاهيم در مورد خداي متعالي با ساير مصاديق تفاوت دارد؛ تفاوتي كه به هيچ وجه قابل سنجش و اندازهگيري نيست، زيرا تفاوتي است بين متناهي و نامتناهي.
بههمين جهت، پيشوايان معصوم(عليهم السلام) در مقام تعليم صفات خداي متعالي، اين مفاهيم را با قيد تنزيه و نفي مشابهت با صفات مخلوقين بهكار ميبردهاند و مثلاً ميفرمودهاند: «عالمٌ لا كعلمنا، قادرٌ لا كقدرتنا» و همين است معناي كلام خداي متعالي «ليس كمثله شيء».
صفات ثبوتيه و سلبيه
مفاهيم را بهطور كلي ميتوان به مفاهيم ثبوتي و مفاهيم سلبي تقسيم كرد. مفاهيم ثبوتي گاهي از موجودات محدود يا حيثيت محدوديت و نقص آنها حكايت ميكنند، بهگونهاي كه اگر از جهت محدوديت و نقص آنها صرفنظر شود به مفاهيم ديگري تبديل ميشوند، مانند همهٔ مفاهيم ماهوي و يك دسته از مفاهيم غيرماهوي كه نشانگر ضعف مرتبهٔ وجود و نقص و محدوديت آن است، نظير مفاهيم قوه و استعداد. بديهي است چنين مفاهيمي را نميتوان براي خداي متعالي اثبات كرد، ولي سلب آنها را ميتوان بهعنوان صفات سلبيه قلمداد كرد، مانند سلب شريك و تركيب و جسميت و زمان و مكان.
يك دستهٔ ديگر از مفاهيم ثبوتي، از كمالات وجود حكايت ميكنند و متضمن هيچ جهت نقص و محدوديتي نيستند، گواينكه ممكن است بر مصاديق محدودي هم اطلاق شوند، مانند مفهوم علم و قدرت و حيات. اينگونه مفاهيم را با شرط عدم محدوديت