دربارهٔ حد توانايي انسان بر شناخت خداي متعالي و صفاتي كه ميتوان به ذات الهي نسبت داد، گرايشهاي مختلفي وجود دارد كه بعضي در طرف افراط، و برخي در طرف تفريط قرار ميگيرد؛ مثلاً بعضي به استناد پارهاي از آيات و روايات متشابه، صفات و افعال موجودات مادي، مانند غم و شادي و رفتن و آمدن و نشستن و برخاستن را نيز به خداي متعالي نسبت دادهاند كه اصطلاحاً «مجسمِه= قائلين به صفات جسماني» و «مشبِّهه= تشبيهكنندگان خدا به مخلوقات» ناميده شدهاند. بعضي ديگر مطلقاً قدرت انسان را بر شناختن ذات و صفات خداي متعالي نفي كردهاند و بهدستهاي ديگر از آيات و روايات تمسك نمودهاند، و براي صفات و افعالي كه به خداي متعالي نسبت داده ميشود، معاني سلبي در نظر گرفتهاند و مثلاً علم را به نفي جهل، و قدرت را به سلب عجز تأويل كردهاند. حتي بعضي تصريح كردهاند كه نسبت دادن «وجود» هم به خداي متعالي، معنايي جز نفي عدم ندارد!
در اين ميان گرايش سومي وجود دارد كه راهي را ميان تشبيه افراطي و تنزيه تفريطي برميگزيند. اين گرايش، موافق عقل و مورد تأييد پيشوايان معصوم(عليهم السلام) است. اينك به توضيحي پيرامون اين گرايش ميپردازيم:
حدود شناخت خدا
قبلاً گفته شد كه معرفت خدايمتعالي به دو قسم تقسيم ميشود: معرفت حضوري و شهودي، و معرفت حصولي و عقلاني. اما معرفت حضوري داراي مراتب متفاوتي است و