چنانكه قبلاً اشاره شد مشهور بين فلاسفه اين است كه جوهر، جنس عالي و مقولهٔ خاصي است كه داراي انواع مختلفي ميباشد. اما عرض، مقولهٔ خاصي نيست بلكه مفهوم عامي است كه از نُه مقوله انتزاع ميشود و حمل آن بر هريك از آنها حمل عَرضي است نه ذاتي.
در برابر اين قول ميتوان به سه قول ديگر اشاره كرد: يكي قول ميرداماد كه عرض را مانند جوهر، مقوله و جنس عالي ميداند و آنچه را ديگران مقولات عَرضي مينامند، وي آنها را انواع عرض ميشمارد. قول ديگر اين است كه مقولات عبارتاند از: جوهر، كميت، كيفيت، و نسبت. اما ساير مقولات عرضي بهحسب اين قول، انواعي از نسبت بهشمار ميروند، و بالأخره قول شيخ اشراق[1] اين است كه مقولات عبارتاند از چهار مقولهٔ نامبرده، به علاوهٔ حركت.
اما بهنظر ميرسد كه اولاً، جوهر و عرض هردو از قبيل معقولات ثانيهٔ فلسفي هستند و نبايد هيچكدام از آنها را جنس عالي و مقولهٔ ماهوي بهحساب آورد، و ثانياً، همانگونه كه صدرالمتألهين تصريح فرموده، حركت از مفاهيم وجودي است و نه خودش مقوله است و نه مندرج در هيچ مقولهٔ ماهوي ميباشد، و ثالثاً، بسياري از آنچه بهنام عَرض خارجي و بهعنوان مقوله يا نوعي از آن شمرده شده (و ازجمله، همهٔ مقولات نسبي هفتگانه) از مفاهيم انتزاعي است و هيچكدام از آنها از اعراض خارجي نيست تا مقولهٔ ماهوي مستقل، يا نوعي از مقولات بهشمار آيد.