تصور صحيح معناي علت و معلول، كافي است كه دريابيم «هيچ موجودي نميتواند علت وجود خودش باشد»؛ زيرا قوام معناي عليت به اين است كه موجودي متوقف بر موجود ديگري باشد تا با توجه به توقف يكي از آنها بر ديگري، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد، يعني اين قضيه از بديهيات اوليه است و نيازي به استدلال ندارد.
ولي گاهي در سخنان فلاسفه به تعبيراتي برميخوريم كه ممكن است چنين توهمي را بهوجود بياورد كه موجودي ميتواند علت براي وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خداي متعالي گفته ميشود: «وجود واجبالوجود مقتضاي ذات اوست» و حتي دربارهٔ تعبير «واجبالوجود بالذات» كه در برابر «واجبالوجود بالغير» بهكار ميرود، ممكن است توهم شود كه همانگونه كه در واجبالوجود بالغير، «غير» علت است، در واجبالوجود بالذات هم، «ذات» علت است و «باء سببيه» دلالت بر اين عليت دارد.
حقيقت اين است كه اينگونه سخنان از باب ضيق تعبير است و هرگز مقصود ايشان اثبات رابطهٔ عليت بين ذات مقدس الهي و وجود خودش نيست، بلكه منظور نفي هرگونه معلوليت از آن مقام متعالي است.
براي تقريب به ذهن مثالي از گفتوگوهاي متعارف ميآوريم: اگر از كسي بپرسند «فلان كاررابه اذن چه كسي انجام دادي؟» و او بگويد:«به اذن خودم انجام دادم»، در اينجا منظور اين نيست كه او به خودش اذن داده است، بلكه منظور اين است كهنيازي به