کجا همين نظريات علمي جديدالاکتشاف هم روزگار ديگري ابطال نگردد؟ تا آنجا که انديشمند بزرگي چون «مونتني» منکر ارزش علم و دانش شد و صريحاً نوشت که از کجا ميتوان اطمينان يافت که نظريهٔ «کپرنيک» هم روزگار ديگري ابطال نشود؟ وي بار ديگر شبهات شکاکان و سوفسطاييان را با بيان جديدي مطرح ساخت و از شکگرايي دفاع کرد، و بدينترتيب، مرحلهٔ ديگري از شکگرايي پديد آمد.
خطر شکگرايي
حالت شک و ترديد علاوه بر اينکه يک آفت رنجآور رواني است، خطرهاي مادي و معنوي بزرگي را براي جامعه دربردارد: با انکار ارزش شناخت نميتوان اميدي به پيشرفت علوم و معارف بست؛ همچنين جايي براي ارزشهاي اخلاقي و نقش عظيم آنها در حيات انساني باقي نميماند؛ چنانکه دين هم پايگاه عقلاني خود را از دست ميدهد. بلکه بزرگترين ضربهها متوجه عقايد مذهبي ميشود؛ عقايدي که مربوط به امور مادي و محسوس نيست، و هنگامي که سيل شک در دلهاي مردم جريان يابد، طبعاً عقايد متعلق به ماوراء طبيعت، آسيبپذيرتر خواهد بود.
بنابراين، شکگرايي آفتي است بس خطرناک که همه شئون انساني را تهديد به نابودي ميکند، و با رواج آن هيچ نظام اخلاقي و حقوقي و سياسي و ديني، قابل دوام نخواهد بود، و با توجيه آن هر گناه و جنايت و ظلم و ستمي قابل توجيه خواهد بود. به همين جهت است که مبارزه با شکگرايي هم وظيفهٔ دانشمند و فيلسوف است و هم تکليف رهبران ديني و مذهبي، و هم مورد اهتمام مربيان و سياستمداران و مصلحان اجتماعي.
در قرن هفدهم ميلادي فعاليتهاي مختلفي براي ترميم ويرانيهاي رنسانس، و ازجمله براي مبارزه با خطرهاي شکگرايي انجام گرفت. کليساييان غالباً درصدد برآمدند که وابستگي مسيحيت را به عقل و علم ببُرند و عقايد مذهبي را از راه دل و ايمان تقويت کنند؛ ولي فلاسفه و دانشمندان کوشيدند تا پايهٔ محکم و تزلزلناپذيري براي