قول به اصالت وجود را از ويژگيهاي مکتب مشائي، و قول به اصالت ماهيت را از خصايص مکتب اشراقي بهشمار آورد. به فرض اينکه اين گروهبندي هم صحيح باشد، نبايد فراموش کرد که اصالت وجود از طرف اتباع مشائين هم بهگونهاي مطرح نشده که جايگاه راستين خود را در مسائل فلسفي بيابد و تأثير آن در حل ديگر مسائل روشن گردد، بلکه ايشان هم غالباً مسائل را بهصورتي طرح و تبيين کردهاند که با اصالت ماهيت سازگارتر است.
توضيح واژهها
براي اينکه مفهوم اين مسئله درست روشن شود و محل نزاع کاملاً مشخص گردد، لازم است نخست توضيحي پيرامون واژههايي که در عنوان مسئله بهکار ميرود بدهيم، و بعد مفاد عنوان و محل نزاع را دقيقاً تعيين کنيم.
اين مسئله معمولاً به اين صورت عنوان ميشود که آيا وجود، اصيل است و ماهيت، اعتباري يا اينکه ماهيت، اصيل است و وجود اعتباري؟ ولي خود صدرالمتألهين آن را به اين صورت عنوان کرده است که «وجود، داراي حقيقت عيني است» و مفاد تلويحي آن به قرينهٔ مقام، اين است که ماهيت داراي حقيقت عيني نيست. بنابراين واژههاي محوري اين مسئله عبارتاند از: وجود، ماهيت، اصالت، اعتبار، حقيقت.
اما واژه «وجود» را قبلاً توضيح داديم که گاهي بهصورت مصدر (بودن) بهکار ميرود، زماني بهصورت اسم مصدر (هستي) و گاهي هم در اصطلاح منطقيّين به معناي حرفي (است) استعمال ميشود.
روشن است که در اين بحث فلسفي، معناي حرفي آن منظور نيست. همچنين معناي مصدري که متضمن نسبت به فاعل و مفعول است نيز اراده نميشود. معناي اسم مصدري هم با قيد دلالت بر «حدث» نميتواند اراده شود، مگر اينکه آن را از قيد مزبور تجريد کنيم بهگونهاي که قابل حمل بر واقعيات عيني و ازجمله ذات مقدس الهي باشد.