به هر حال انسان عاقلي که ذهنش با شبهات سوفيستها و شکاکان و ايدئاليستها آلوده نشده باشد، نهتنها وجود خودش و وجود قواي ادراکي و صورتها و مفاهيم ذهني و افعال و انفعالات رواني خودش را ميپذيرد، بلکه به وجود انسانهاي ديگر و جهان خارجي هم اعتقاد يقيني دارد. ازاينرو هنگامي که گرسنه ميشود، به خوردن غذاي خارجي ميپردازد و وقتي احساس گرما يا سرما ميکند، در مقام استفاده از اشياء خارجي برميآيد، و موقعي که با دشمني روبهرو شود يا خطر ديگري را احساس کند، به فکر دفاع و چارهجويي ميافتد و اگر بتواند به مبارزه برميخيزد، وگرنه فرار را بر قرار ترجيح ميدهد، و نيز هنگامي که احساس دوستي ميکند، درصدد انس گرفتن با دوست خارجي برميآيد و با او روابط دوستانه برقرار مينمايد، و همچنين در ساير امور زندگي؛ و گمان نميرود که سوفيستها و ايدئاليستها هم جز اين رفتاري داشته بودند، وگرنه زندگي آنان ديري نميپاييد و يا از گرسنگي و تشنگي ميمردند و يا دچار آفت و سانحهٔ ديگري ميشدند.
ازاينرو گفته ميشود که اعتقاد به وجود عيني، بديهي و فطري است، ولي اين سخن نياز به بسط و تفصيلي دارد که در حدود گنجايش اين مبحث به آن ميپردازيم. اما قبل از پرداختن به اين مطلب، خوب است گونههاي مختلف انکار واقعيت را برشمريم تا در برابر هريک از آنها موضع مناسبي اتخاذ نماييم.
گونههاي انکار واقعيت
انکار واقعيت عيني به شکلهاي مختلفي ظاهر ميشود که ميتوان آنها را در پنج گروه دستهبندي کرد:
1. انکار مطلق هستي، بهطوري که براي مفهوم «موجود» که موضوع فلسفه است هيچ مصداقي باقي نماند، چنانکه ظاهر کلامي که از گرگياس نقل شده اقتضا دارد. واضح است که باچنين فرضي نهتنها جايي براي بحثهاي فلسفي وعلمي باقي نميماند بلکه بايد