بيابان در اصل «بىآبان» يعنى بىآب شونده بوده و عبارت است از دشت و
صحراى بىآب و علف. [1]
در اين مدخل از واژههاى «برّ»، «تيه»، «قيعه»، «واد غير ذىزرع» و آنچه بر بيابان
دلالت مىكند استفاده شده است.
بنىاسرائيل در بيابان
1) سرگردانى چهل ساله بنىاسرائيل در بيابان:
قال فإنَّها محرَّمة عليهم أربعين سنة يتيهون فى الأرض ....
مائده (5) 26
2) سرگردانى بنىاسرائيل در بيابان، پيامد فسق و نافرمانى آنان:
قالوا يموسى إنّا لن نّدخلهآ أبدا مّا داموا فيها فاذهب أنت
وربّك فقتلا إنّا ههنا قعدون*
قال فإنَّها محرَّمة عليهم أربعين سنة يتيهون فى الأرض فلاتأس على القوم الفسقين.
مائده (5) 24 و 26
بيابانهاى قومعاد
3) پديدار شدن ابر هلاكتبار، در بيابانهاى محل زندگى قومعاد:
فلمّا رأوه عارضا مّستقبل أوديتهم قالوا هذا عارض مّمطرنا بل هو
ما استعجلتم به ريح فيها عذاب أليم.[2]
احقاف (46) 24
تبديل به بيابان
4) تبديل شدن زمين، در نهايت به بيابانى بىحاصل و خالى از گياه:
وإنّا لجعلون ما عليها صعيدا جرزا.
كهف (18) 8
5) تبديل شدن زمين به بيابان صاف و بدون پستى و بلندى:
[2] «وادى» مفرد «اوديه» به معناى دامنه كوههاى بزرگ است
(مجمعالبيان، ج 5- 6، ص 488) گفتنى است كه به قرينه «هذا عارض ممطرنا» معلوم
مىشود كه منطقه دچار كم آبى بوده.
[3] «قيعه» به زمين هموار و گسترده [بدون كوه و جنگل] گفته
مىشود. (الكشّاف، ج 3، ص 243)