قضا، در لغت به معناى حكم [1] و نيز به معناى تمام كردن كار آمده است. قضاى منسوب به خداوند، اخصّ
از «قدر» است. [2] و از آنجا كه پديدهها در وجود و
تحقّق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقّق پديده را اراده كند و علل
و شرايط آن تمام شود و راهى براى پديده باقى نماند مگر موجود شدن به تعيين الهى و
از دايره ترديد و ابهام خارج شود، اين اراده، قضاى الهى ناميده مىشود. قضا، هم در
دايره تكوين است و هم در دايره تشريع. از نظر فلسفى نيز قضا خروج از ترديد و ابهام
و ضرورى شدن وجود از ناحيه علّت تامّه كه واجب تعالى است، مىباشد؛ زيرا مقصود از
قضا تمام شدن امر و تعيين و تعيّن پيدا كردن است. در روايات نيز همين معنا تأييد
شده است، مانند روايت هشام بن سالم كه گفته است:
امام صادق عليه السلام فرمودند: «إنّ اللّه إذا اراد شيئاً قدّره
فاذا قدّره قضاه، فإذا قضاه امضاه». خلاصه اينكه: قَدَر، مقدّر را حتمى نمىكند و
احتمال عدم وقوع دارد، امّا هنگامى كه مورد قضا واقع شد، چارهاى جز وجود و تحقّق
ندارد. [3] در اين مدخل از واژههاى «امر»،
«كلمة»، «كتاب»، «قضى» و مشتقّات آنها استفاده شده است.
اختصاص قضا
1. اختصاص قضا به خداوند و عدم شايستگى غير او به داشتن حكم و قضا: