مستكبران بر گروهى تحميل مىشود، و آنها را به ناتوانى مىكشانند، البتّه گاهى
به صورت فعل معلوم درباره مثل فرعون كه بنىاسرائيل را به ضعف و ناتوانى و بردگى
كشانده بود به كار رفته است: «انَّ
فِرْعَوْنَ عَلا فِى الأَرْضِ وَجَعَلَ أهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً
مِنْهُم» (قصص/ 4).
اين نكته نيز قابل توجه است كه «مستضعف» در قرآن مجيد به دو معنا به كار رفته
است: نخست افراد مظلومى كه به ناحق تحت ستم قرار گرفتهاند و مورد الطاف الهى
هستند، چنانكه درباره ستمديدگان بنىاسرائيل مىفرمايد: «وَنُرِيْدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِيْنَ اسْتُضْعِفُوا فِى الارْضِ
وَنَجْعَلَهُمْ ائِمَّةَ وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثيْنَ؛ ما اراده كردهايم بر مستضعفان در زمين منت گذاريم و آنها را پيشوايان و
وارثان حكومت قرار دهيم» (قصص/ 5).
معناى دوّمى كه غالباً در قرآن مجيد در آن استعمال شده كسانى هستند كه بر اثر
جهل و نادانى و تقليد و تعصب به ناتوانى فكرى كشيده شدهاند، و چشم و گوش بسته
دنبال سران ظالم و رهبران گمراه حركت مىكنند، و همينها هستند كه آيات فوق به
مخاصمه و مجادله آنها با مستكبران در روز قيامت اشاره مىكند، و تصريح مىنمايد كه
آنها همچون مستكبران عذاب مضاعف دارند:
عذابى به خاطر گمراهيشان و عذابى به خاطر آن تنور مستكبران را داغ كردند و
پايههاى حكومت جبار آنها را محكم نمودند.
***
2- نقش رهبران در روايات اسلامى
در روايتى از اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: «النّاسُ بِأُمَرائِهِمْ اشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛ شباهت مردم به اميران و حكمفرايانشان بيشتر است از شباهت به پدرانشان»! [1]
اين شباهت ممكن است از اين طريق باشد كه گروهى چشم و گوش بسته به دنبال امرا
حركت مىكنند و دين و دل در گرو فرمان آنها دارند تا آنجا كه
[1]. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 46،
كتاب الروضه كلمات على عليه السلام، حديث 57.