وَيَشْهَدُ جَماعَتَهُمْ لَما سَلَبُونا حَقَّنا؛ اگر «بنىاميه» افرادى را پيدا نمىكردند كه براى آنها نويسندگى كنند، و خراج
جمعآورى نمايند، و از طرف آنها بجنگند، و در جماعتشان حضور يابند هرگز
نمىتوانستند حق ما را سلب كنند». [1]
توضيحات
1- «مستضعفان» و «مستكبران» در قرآن مجيد
در آيات قرآن مجيد كراراً سخن از «مستكبران» و «مستضعفان» به ميان آمده است و
موضوعى است مهم و قابل ملاحظه كه مىتواند مستقلًا در مباحث آينده تفسير موضوعى
مورد توجه قرار گيرد ولى در اينجا بايد اشارهاى گذرا براى تبيين آيات فوق به اين
مسأله داشته باشيم.
راغب در مفردات مىگويد: كبر و تكبر و استكبار معانى نزديك به هم دارد، سپس
مىافزايد: «استكبار» دو معنا دارد نخست اينكه انسان تلاش و كوشش كُند كه بزرگ
شود و به اصطلاح شرايط لازم را براى بزرگى از هر نظر آماده كند اين استكبارى است
ممدوح، ديگر اينكه بزرگى را بخود ببندد بىآنكه شايسته آن باشد، و اين مذموم است
و در قرآن مجيد از آن مذمت شده، چنانكه درباره شيطان مىخوانيم: «أَبَى و استْكْبَرَ؛ او از سجده كردن بر آدم ابا كرد و تكبر نمود» (بقره/ 34).
سپس مىافزايد: گاه قرآن مجيد مستكبران را در مقابل ضعفا قرار داده، اشاره به
اينكه برترى جويى آنها به خاطر قوت جسمانى يا مال و ثروت بوده است. [2]
نقطه مقابل استكبار، استضعاف است كه به معناى «طلب كردن ضعف و ناتوانى» است،
منتها چون اين ماده غالباً در قرآن مجيد به صورت «فعل مجهول» يا «اسم مفعول» به
كار رفته به معناى ضعفى است كه از سوى