دانسته اند;
به اين بيان
كه گاهى دليل
وارد، رافع
موضوع دليل
مورود، و گاهى
مُثبِت موضوع براى
دليل مورود
است.
بنابراين،
ورود مثبت موضوع،
مقابل ورود
رافع موضوع
بوده و مراد
از آن، اثبات
موضوع براى
دليل مورود به
وسيله دليل وارد
است; براى
مثال، دليلى
مى گويد: جواز
افتا، مبتنى
بر حجت شرعى
است، و دليل
ديگر مى گويد:
خبر ثقه، حجت
شرعى است، كه
به مقتضاى
دليل دوم،
مصداق جديدى
براى حجت شرعى
به اثبات مى
رسد و در
نتيجه، دليل
دوم بر دليل
اول وارد شده
و مثبت فردى
از موضوع دليل
اول كه همان حجت
شرعى است، مى
باشد.
ايروانى،
باقر، الحلقة
الثالثة فى
اسلوبها الثانى،
ج 4، ص 299.
حكيم، محمد
سعيد، المحكم
فى اصول
الفقه، ج 6، ص 53.
ورود
واقعى
ثبوت يا
ارتفاع واقعى
موضوع دليل
مورود به وسيله
دليل وارد
ورود
واقعى، مقابل
ورود ظاهرى
بوده و به اين
معنا آن است
كه دليل وارد،
در عالم جعل و
اعتبار،
موضوع دليل
مورود را
واقعاً مرتفع
يا محقَّق
سازد.
در كتاب
«المحكم فى
اصول الفقه»
آمده است:
«... الورود
عبارة عن كون
احد الدليلين
رافعا لموضوع
حكم الاخر او
محققا له
واقعا فى عالم
الجعل و
الاعتبار»[1]
[1]حكيم،
محمد سعيد،
المحكم فى
اصول الفقه، ج
6، ص 53
ورود
وصولى
رفع موضوع
دليل مورود با
وصول حكم دليل
وارد
ورود
وصولى، آن است
كه دليل وارد،
در بردارنده
حكمى باشد كه
با رسيدن آن
به دست مكلف،
موضوع حكم
دليل مورود از
بين برود;
براى مثال،
اگر انسان يك
دليل قطعى
بيابد كه
دربردارنده
حكم شرعى
باشد، اين
دليل بر حكم
دليل مورود
«رفع مالا
يعلمون وارد»
بوده و موضوع
آن را از بين
مى برد.
صدر، محمد
باقر، بحوث فى
علم الاصول، ج
7، ص 51.
ورود يك
جانبى
رفع موضوع
يك دليل به
وسيله دليل
ديگر، بدون عكس
ورود يك
جانبى، مقابل
ورود دو
جانبى، و به
معناى رفع
حقيقى موضوع
يكى از دو
دليل، به
وسيله دليل
ديگر مى باشد،
مانند: دليل
وجوب ازاله نجاست
از مسجد كه بر
دليل وجوب
نماز وارد است،
بى آن كه دليل
وجوب نماز، بر
دليل وجوب ازاله
نجاست از مسجد
ورود داشته
باشد.
ايروانى،
باقر، الحلقة
الثالثة فى
اسلوبها الثانى،
ج 4، ص 302.
صدر، محمد
باقر، بحوث فى
علم الاصول، ج
7، ص (53-50).
وسواس
شخص
ديرباور و
شكّاك
وسواس،
مقابل قطّاع
بوده و به
شخصى گفته مى
شود كه از
اسباب و راه
هاى متعارف،
براى او قطع
حاصل نمى شود،
در حالى كه
نوع انسان هاى
متعارف در اين
موارد، به قطع
مى رسند; به
بيان ديگر، به
انسان
ديرباور كه در
هر امرى از
امور، اهل
تشكيك است
وسواس گفته مى
شود; يعنى نه
تنها از راه
هاى غير
متعارف، براى
او يقين حاصل
نمى شود، بلكه
حتى از راه
هاى متعارفى
كه انسان هاى
معمولى از آن
به قطع مى
رسند نيز، قطع
پيدا نمى كند.
در كتاب
«انوار
الاصول» آمده
است:
«و
الوسواس و هو
لا يقطع حين
تحقق تلك
الاسباب... اما
الوسواس
فاحكامه تشبه
احكام
القطّاع لان
كل واحد منهما
خارج عن حد
الاعتدال،
انما الفرق
بينهما ان
احدهما داخل
فى جانب
الافراط و
الآخر فى جانب
التفريط»[1]
1. مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 2، ص
(268-267).
محمدى،
على، شرح
رسائل، ج 1، ص (84-83).
وصف
قيد عارض بر
موضوع و داراى
صلاحيت براى
تضييق آن
وصف، در
اصطلاح اصول هر
قيدى است كه
عارض بر موضوع
شده و صلاحيت
دارد موضوع را
قيد زده و
دايره آن را
تنگ كند، مانند:
وصف «سائمه» در
عبارت «فى
الغنم
السائمة زكاة»،
كه دامنه
اطلاق «غنم» را
كوچك نموده تا
تنها شامل
گوسفند
بيابان چر شود.
وصف اصولى،
اعم از وصف
نحوى (نعت)
بوده و شامل امور
ذيل مى گردد: